امامت و حديث غدير

 

امامت و حديث غدير


محمود اشرف عثماني غفر الله له


اساس عقايد شيعه، «امامت» است. آنان امامت را از اصول دين بشمار مي آورند. بدون اعتقاد به امامت ايمان را ناقص مي پندارند. نزد آنها اصول دين پنج است:
1-توحيد  2- عدل  3- نبوت  4- امامت  5- معاد[1]
و از نظر آنان «ولايت» تعبيري از جنبه عملي «امامت» مي باشد. به گفته شيعيان، بنياد اسلام بر پنج چيز استوار است:
1-نماز  2- روزه  3- زكات  4- حج  5- ولايت
از ميان اينها، ولايت افضل است. برخي از دانشمندان شيعه با افزودن طهارت و جهاد، بنياد اسلام را هفت چيز دانسته اند كه افضل و بالاتر از همه آنها «ولايت» مي باشد.[2]
خلاصه گفتار شيعه درباره امامت اين است كه جهت ارشاد و هدايت امت بر الله تعالي واجب است كه امام تعيين كند. بدين منظور، تا قيام قيامت، دوازده امام تعيين كرده است. يازده امام رخت از جهان بربسته اند. اولين امام، حضرت علي رضی الله عنه مي باشد و امام دوازدهم، امام غايب است كه به او «امام منتظر» نيز گفته مي شود.
در حالي كه از نظر جمهور اهل سنت و جماعت امامت جزو عقايد نيست، بلكه حكمي مهم و اساسي از احكام شرعي مي باشد. از ديدگاه اهل سنت براي به اجرا درآوردن شريعت اسلامي، يكي از وظايف عامه مسلمين اين است كه از ميان خود، فردي را كه اهليت، صلاحيت و واجد ديگر شرايط رهبري باشد، به عنوان رئيس و سرپرست انتخاب كنند. رئيسي كه احكام و قوانين شريعت را بطور فراگير در جامعه پياده نمايد.[3] به اين رئيس و سرپرست، امير المؤمنين و امام هم مي گويند. به قدرت و سلطه او، امامت كبري و خلافت گفته مي شود.
با توجه به اين حكم و هدف «امامت» به عقيده اهل سنت، ظاهر بودن و صاحب اقتدار بودن براي امام وقت ضروري است. و گر نه او چگونه مي تواند به صورت فراگير احكام شريعت را به مرحله اجرا در آورد؟
در نقطه مقابل اين نظريه، شيعه قرار دارد كه ظاهر بودن و صاحب قدرت و تسلط بودن را براي امام، شرط نمي داند. نزد آنان شخص بي اختيار و بي قدرت نيز مي تواند امام باشد، حتي اگر در غاري پنهان شده باشد.

نتايج اين اختلاف

شيعه بر خلاف جمهور امت، از عقيده اي پيروي مي كند كه در نتيجه آن، اختلافات دامنه داري به وجود آمده است. شايد نادرست نباشد اگر گفته شود بنياد اختلافات سني و شيعه «مسئله امامت» است. در ذيل نتايجي چند از اين اختلافات اساسي را متذكر مي شويم:
1_ نزد اهل سنت و جماعت بر عهده عامه مسلمين است كه از ميان خود شخصي را كه اهليت و صلاحيت داشته باشد به عنوان امام تعيين كنند. نزد شيعه تعيين امام، بر خدا واجب است. جزوي از همين عقيده است كه اهل سنت قائل بر «لا يجب علي الله شئ» است يعني هيچ چيز بر الله تعالي واجب نيست در حالي كه شيعه قائل بر وجوب علي الله مي باشد. (در كتب علم كلام به تفصيل در اين مورد، بحث مي شود).
2_ نزد اهل سنت، امام «منصوص من الله» نيست. به نظر شيعه، امام منصوص من الله است. يعني امام از طرف الله تعالي تعيين مي شود.
3_ به نظر اهل سنت، اهليت و صلاحيت براي امام ضروري است؛ ولي عصمت لازم نمي باشد. به نظر شيعه، امام هميشه معصوم است.
4_ از ديدگاه اهل سنت، امام بايد در جامعه، خود را ظاهر كند تا مردم بتوانند براي رفع مشكلات خود به او مراجعه نمايند. شيعه معتقد است كه امام مي تواند خود را از ديد ديگران مخفي نگه دارد؛ حتي اگر سالهاي سال طول بكشد و در غاري پنهان بماند.
5_ اهل سنت بر اين باور است كه بر امام لازم است كه صاحب اقتدار و اختيار باشد و گر نه چگونه مي تواند به مسائل مردم رسيدگي كند؟ در حاليكه نزد شيعه براي امام جائز است كه بي قدرت و بي اختيار باشد.
6_ از نظر اهل سنت، از پيامبر گرفته تا قيامت، تعداد امامان مشخص نيست. و با توجه به موقعيت زماني و مكاني، مسلمانان امامي براي خود تعيين مي كنند و او وظايف امامت را انجام مي دهد. از نظر شيعه، الله تعالي از زمان رسول الله صلی الله علیه و سلم تا قيامت، دوازده امام تعيين كرده است كه غير از اينها كسي ديگر حق امامت ندارد. (بنا بر همين نظريه به شيعه، اماميه و اثنا عشريه نيز گفته مي شود.)
7_ اهل سنت طبق تصريح و اشاره پيامبر اكرم صلی الله علیه و سلم از طرف امت اسلامي چهار امام بر حق را به اين ترتيب معرفي مي كند:
امام اول: سيدنا ابوبكر صديق رضی الله عنه
امام دوم: سيدنا عمر فاروق رضی الله عنه
امام سوم: سيدنا عثمان غني رضی الله عنه
امام چهارم: سيدنا علي مرتضي رضی الله عنه
پس از اينها نيز سلسله امامت جريان داشت و تا قيامت ادامه خواهد داشت. هيچكدام از اينها معصوم نيستند. البته برخي عادل هستند و بعضي ظالم خواهند بود.
نزد شيعه تعداد امامان تا آمدن قيامت دوازده نفر مي باشد كه اسامي آنها پس از رسول اكرم صلی الله علیه و سلم بدين قرار است:
1_ حضرت علي مرتضي رضی الله عنه   2_ حضرت حسن رضی الله عنه
3_ حضرت حسين رضی الله عنه 4_ حضرت علي زين العابدين
5_ حضرت محمد باقر      6_حضرت جعفر صادق
7_ حضرت موسي كاظم     8_ حضرت علي رضا
9_ حضرت محمد تقي       10_ حضرت علي نقي
11_ حضرت حسن عسكري    12_ حضرت محمد مهدي[4]
 و از ديدگاه شيعه امام دوازدهم به خاطر ظلم ظالمان و ستم ستمگران به امر خداوندي در غيبت بسر مي برد، و در قيد حيات است،  و هر وقت خدا مصلحت بداند ظهور خواهد كرد.[5] اما يازده امام ديگر، رحلت كرده اند.
8_ اهل سنت اگر چه از دل و جان معترف به اهليت، صلاحيت و فضايل حضرت علي رضی الله عنه هستند ولي ايشان را به عنوان خليفه بلافصل رسول الله صلی الله علیه و سلم قبول ندارند؛ بلكه امامت ايشان را طبق ترتيب خلافت مي دانند. و ايشان را رابع خلفاء الراشدين (يعني چهارمين خليفه از خلفاي راشدين) قرار مي دهند. اما شيعه قائل به امامت بلافصل حضرت علي رضی الله عنه است. يعني آنان بر اين اعتقاد هستند كه حضرت علي رضی الله عنه پس از وفات رسول الله صلی الله علیه و سلم، خليفه بلافصل مي باشد.
9- از نظر اهل سنت، خلافت سيدنا علي رضی الله عنه در رتبة خودش قرار گرفته است. لذا صحابه و تابعيني كه (به اجماع امت) با سيدنا ابوبكر صديق رضی الله عنه ، و سيدنا عمر فاروق رضی الله عنه و سيدنا عثمان غني رضی الله عنه بيعت كرده بودند را مقصّر و گناهكار نمي دانند. اما شيعه، خلافت و امامت بلافصل را حق حضرت علي رضی الله عنه مي دانند و بيشتر صحابه و تابعين اين حق را به ايشان واگذار نكردند. بنابراين، آنان يا كافر هستند يا فاسق.[6] (نعوذ با الله من ذلك)
10- نزد اهل سنت، بيعت حضرت علي رضی الله عنه با خلفاي ثلاثه پيش از خلافت خويش،  و بيعت حضرت حسن رضی الله عنه علاوه بر خلفاي ثلاثه با حضرت معاويه رضی الله عنه ، و بيعت نه امام ديگر با خلفاي زمان خود، بدور از مداهنت، نفاق، بزدلي، كذب و تقيه بود. اهل سنت عقيده دارند كه بيعت اين حضرات كه با آگاهي تمام صورت گرفته بود، كاملاً مطابق با احكام شريعت و موافق با مصلحت امت بود. قطعاً بر هيچ يك از آن بزرگان، هيچ اتهامي وارد نمي آيد. اما نزد شيعه بيعت يازده امام با خلفاي زمان خويش از صميم قلب نبوده، بلكه آنان تقيه (حفاظت در پيش)كار گرفته بودند. بنابر همين، شيعه «تقيه» را به عنوان مهمترين جزو دين خود مي شناسد. چرا كه بدون اثبات تقيه، تهمت زدائي از شأن آن بزرگان ممكن نيست.
11- همانطور كه گفته شد از ديدگاه اهل سنت، تعيين ائمه بر الله تعالي واجب نيست و نه تعداد آنان را تا ظهور قيامت مشخص كرده است. اما شيعه بر اين اعتقاد است كه الله تعالي تا آمدن قيامت، دوازده امام مقرر كرده است كه يازده امام به رحمت حق پيوسته اند و امام دوازدهم محمد مهدي، امام منتظر مي باشد و معتقدند كه ايشان پس از تولد، فعلاً غايب هستند - در وقتي معين ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و انصاف خواهد نمود. شيعه بنابر همين عقيدة خود كه ائمه دوازده نفر هستند مجبور گشت كه به زنده بودن امام دوازدهم قائل شود. (در سال 256 هـ تولد؛ و در سال 260 هـ در چهار سالگي در غاري واقع در شهر «سر من رأي» غايب شد.)و تاكنون زنده است،  و از ظلم ظالمان پنهان شده است. گويا عمرشان بطور غير طبيعي طولاني شده است. (عمر طولاني اي كه ما براي آن نظير و همانندي نداريم.)


 سه نكتة اساسي

 اگر اختلافاتي كه در بالا از مسئله امامت منشعب مي شد، با دقت تمام مورد بررسي قرار گيرند واضح خواهد شد كه بنياد اين همه اختلافات كه به تفصيل بيان شدند فقط سه نكته اساسي مي باشد. اصل و اساس اختلافات، همين سه نكته هستند. اگر با دلائل صحيح قرآن و سنت، اين سه نكته به اثبات برسند مذهب شيعه را مي توان ثابت كرد و گرنه اثبات مذهب شيعه برابر با گره بستن هواست. (كنايه از محال بودنش، مترجم). به نظر ما سه نكته اساسي مذهب شيعه از اين قرار است:
1- «امامت» نيز مانند توحيد، نبوت، معاد و غيره يكي از عقايد مهم اسلامي مي باشد.
2-  تعداد ائمه تا قيامت دوازده نفر مي باشد كه همگي از طرف الله تعالي تعيين شده (يعني منصوص من الله) هستند.
3- حضرت علي رضی الله عنه ، امام بلافصل بودند.
اكنون بايد به قرآن و سنت مراجعه كرد كه  آيا اين سه نكته با دلائل صحيح قرآن و سنت ثابت مي شوند يا نه؟ اگر بطور كلي از مسئله مهم و مشهور علم كلام «لا يجب علي الله شئ» و از اشكالات بزرگي كه بر دوازده امام خصوصاً بر امام غائب امام دوازدهم مذهب شيعه عقلاً و عملاً وارد مي شوند قطع نظر شود باز هم سه نكته اساسي مذكور به هيچ وجه، به اثبات نمي رسند. بياييد بنگريد شيعه براي اثبات اين سه نكته اساسي چقدر كوشيده است و دلائلي كه بر آنها اعتقاد دارد از چه حقيقت و حيثيتي برخوردارهستند؟


نكته اول: عقيده امامت

 طبق ادعاي شيعه، عقيده «امامت» نيز بسان ديگر عقائد اسلامي: توحيد، نبوت، معاد جزئي از ايمان مي باشد. بدون ايمان به امامت، ايمان مؤمن كامل نمي گردد. برعكس اين ادعاي شيعه، نه تنها در تمام قرآن مجيد  آيه اي كه در آن دستور به ايمان به امامت داده شده باشد و يا عدم ايمان بر امامت را كفر و شرك قرار داده باشد نمي يابيم بلكه واقعيت تلخ تر از آن، اين است كه در تمام قرآن مجيد بطور كلي نام و نشاني از «امامت» نيست!
احكام شرعيه اگر چه با خبر واحد هم به اثبات مي رسند ولي براي اثبات مسئله عقيدتي، وجود نص متواتر لازم است. حالا سؤال اين است كه اين مسئله عقيده امامت از كجا  به اثبات رسيد؟ در حالي كه در تمام قرآن مجيد، ذكري از آن به ميان نيامده است.
علماي شيعه بسيار كوشيده اند تا اين چيستان را حل نمايند. خميني - معروفترين عالم شيعه در عصر حاضر - در كتاب مشهور خود «كشف اسرار» كه به زبان فارسي نگاشته شده، تحت عنوان «گفتار اول در توحيد» 131 صفحه را به بحث توحيد اختصاص داده است. پس از آن، «گفتار دوّم در امامت» را از صفحه 132 شروع كرده تا صفحه 223 ادامه داده است. در آغاز همين بحث يعني در صفحه 132 خود اين سؤال را مطرح كرده كه وقتي «امامت» اصل چهارم از اصول بنيادي دين است چرا قرآن كريم بطور صريح ذكري از اين عقيده به ميان نياورده است؟
آقاي خميني به اين سؤال چنين پاسخ مي دهد كه اگر بطور صريح، مسئله امامت در قرآن كريم مطرح مي شد صحابه حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم شديداً با ايشان مخالفت مي ورزيدند.(!) براي همين، قرآن اين عقيده را بطور واضح بيان نكرد. البته به وسيله بسياري از آيات آن را به اثبات رسانيده است. سپس خميني، آياتي را ذكر كرده كه ما در صفحات آتي، به نقل آنها خواهيم پرداخت.
در اينجا دو مطلب قابل توجه است: يكي آنكه از يك سو نزد شيعه توضيع عقيده امامت و تعيين ائمه، بر الله تعالي واجب است و از سوي ديگر، طبق نظريه شيعه، الله تعالي از ترس مخالفت مخلوق، آن عقيده را صراحتاً ذكر نكرد. آيا طبق اين نظريه، بر الله تعالي اعتراض وارد نمي شود كه نعوذ بالله، الله تعالي در انجام واجبي، كوتاهي ورزيده است؟ (تعالي الله عن ذلك علواً كبيراً)
مطلب دوم كه بسيار افسوسناك و دلخراش است يكي از بارزترين معايب مذهب شيعه بشمار مي آيد. يعني بدگماني، بغض و نفرت نسبت به صحابه رسول الله صلی الله علیه و سلم. عقيده امامت مذهب شيعه، چون كه از قرآن به اثبات نمي رسد آنها به جاي اينكه بر خود تهمت بزنند، طبق معمول، هميشه تمام اعتراضات و اتهامات را بر سر صحابه كرام مي ريزند وخيال كرده اند كه با وارد ساختن تهمت بر صحابه كرام، عقيده امامت خود به خود ثابت خواهد شد.(!)
جناب خميني در «كشف الاسرار» و ملا محمد باقر مجلسي در «حق اليقين در اصول دين» براي اثبات امامت، از آياتي استدلال جسته اند كه ما آنها را همراه ترجمه ذكر مي كنيم. خوانندگان محترم، منصفانه قضاوت كنند كه آيا مانند توحيد، نبوت و معاد عقيده امامت نيز كه به سوي ايمان به آن دعوت مي شود از اين آيات ثابت مي شود؟
1- خميني در كشف الاسرار صفحه 137 مي نويسد: اينك به ذكر بعضي از آيات كه در موضوع امامت وارد شده مي پردازيم و از خرد كه فرستاده نزديك خداست داوري مي خواهيم. سپس در ابتدا، اين آيه را نوشته است: (وي بخش اول آيه را نوشته؛ ما تمام آيه را همراه ترجمه مي نويسيم).
[يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ  فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَاليَوْمِ الآَخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا]   {النساء:59}
«اي کساني که ايمان آورده‏ايد! فرمانبرداري كنيد خدا را و فرمانبرداري كنيد پيغمبر را و فرمان روايان را از جنس خويش، و هرگاه در چيزي نزاع داشتيد آن را به خدا و پيامبر خدا بازگردانيد اگر به خدا و روز آخرت ايمان داريد! اين (کار) براي شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيکوتر است»
خميني، پس از نقل بخش ابتدايي آيه، با استفاده از قياسهاي عقلي و دلايل ذهني كوشيده است تا ثابت كند كه در اين آيه مراد از «اولي الامر» دوازده امام است. سؤال اين است كه آيا عقيده مذهبي را مي توان با قياسهاي عقلي به اثبات رسانيد در حالي كه در تمام قرآن كريم، ذكري از آن به ميان نيامده باشد. اگر چنين است هر شخصي در مورد هر آيه اي از قرآن كريم مي تواند چنين ادعا كند كه به نظرم در اين آيه مراد از فلان لفظ، فلان شخص است. اگر فردي عامي نيز اين آيه را بخواند، دوازده امام به فكر و خيالش خطور نخواهد كرد. بالخصوص وقتي كه بخش دوم آيه كه خميني آن را ذكر نكرده چنين مي فرمايد كه: «پس هرگاه در چيزي نزاع داشتيد آن را به خدا و پيامبر خدا بازگردانيد ».
از آن معلوم مي شود كه اگر بين حكام و مردم، اختلاف واقع شود، فيصله خدا و رسول خدا در اين اختلاف، «حرف آخر» تلقي خواهد شد نه حرف اولي الامر. اگر مراد از اولي الامر، ائمه معصومين باشند پس مراجعه به قرآن و سنت با ترك رأي معصومين چطور؟ در حاليكه نزد شيعه، رأي معصومين هم مثل خودشان، هميشه معصوم مي باشد. آنان نمي توانند چيزي غير از قرآن و سنت بگويند. بنابراين، اثبات عقيده امامت، از اين آيه بدون ترديد بي اندازه غلط و نادرست است.[7] بلكه تحت همين آيه، علامه سيوطي (رح) در تفسير خود «الدر المنثور» قولي از حضرت علي رضی الله عنه نقل كرده كه با توجه به آن اعتقاد به «ائمه معصومين» نفي مي شود بلكه از آن، مسلك اهل سنت و جماعت در مسئله امامت، بطور كلي تأييد مي گردد.
اخرج البيهقي عن علي بن ابيطالب قال لا يصلح الناس الا امير برا و فاجر قالوا هذا البر فكيف بالفاجر، قال ان الفاجر يؤمن الله به السبل و يجاهد به العدو، و يجبي به الفئي و يقام به الحدود، و يحج به البيت و يعبد الله فيه آمنا حتي يأتيه اجله.[8]
ترجمه: بيهقي روايت مي كند كه حضرت علي بن ابيطالب فرمود: اصلاح مردم جز با امير امكان پذير نيست؛  گفتند اما امير فاسق چگونه ممكن است مردم را اصلاح كند؟ (چه سودي براي مردم دارد؟) حضرت علي رضی الله عنه فرمود: الله تعالي به وسيله حاكم بد نيز، راهها را پر امن مي گرداند، تحت قيادت و فرماندهي او، جهاد با دشمنان كافر ادامه مي يابد، مال غنيمت بدست مي آيد، حدود به اجرا در مي آيند، حج بيت الله برقرار مي ماند، و در قلمرو او، مسلمانان تا واپسين لحظات زندگي با احساس امنيت، به عبادت الله تعالي مشغول مي شوند.[9]
2- خميني براي اثبات عقيده امامت، از اين آيه سوره مائده نيز استدلال كرده است:
 [يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لَا يَهْدِي القَوْمَ الكَافِرِينَ] {المائدة:67}  
اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است،  (به مردم) برسان! واگر چنين نكردي،رسالت او را انجام نداده‏اي، خداوند تو را از مردمان نگاه مي دارد ، هر آيينه خداوند گروه كافران را هدايت نمي كند.
خميني بر اين باور است كه در اين آيه، مراد از چيزي كه دستور به رسانيدن آن شده، شريعت نيست بلكه «عقيده امامت» مي باشد كه حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم، مأمور به تبليغ و رسانيدن آن شده است. در حالي كه برعكس ادعاي جناب خميني، در اين آيه نام و نشاني از امامت نمي باشد. مصنفين شيعه، بر «امامت بلافصل» حضرت علي رضی الله عنه نيز، از همين آيه استدلال جسته اند كه ان شاالله در نكته سوم به تفصيل عرض خواهد شد.
علاوه بر اين، جناب خميني از آيات ذيل نيز، عقيده امامت را به اثبات رسانيده است:
 ) الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ( { المائدة:3 }
امروز، دين شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم
و دين اسلام را براي شما اختيار كردم.
[سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ[] لِلْكَافِرينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ []مِنَ اللهِ ذِي المَعَارِجِ]{المعارج:-1-2-3}
تقاضاکننده‏اي تقاضاي عذابي کرد كه به وقوع مي پيوندد، عذابي كه مخصوص کافران است، و هيچ کس نمى‏تواند آن را دفع کند، از سوي خداوند كه صاحب درجات و مقات عالي است.
 [إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ]  {المائدة:55}
جز اين نيست كه دوست شما خداست و رسول او و مؤمناني كه بر پا مي دارند نماز را و مي دهند زكات را و ايشان پيوسته نمازگزارند.
 [وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا]  {آل عمران:103}
و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد ، و پراکنده نشويد.
[يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ]   {التوبة:119}
اي مسلمانان بترسيد از خدا و با راستگويان باشيد.
 [وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ]  {الصَّفات:24}
و باز داريد ايشان را هر آيينه از ايشان سؤال كرده خواهد شد.
[قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ]{البقرة:124}  
 خداوند فرمود، هر آئينه من تو را پيشواي مردم قرار دادم، ( ابراهيم گفت) و از فرزندانم(امام و پيشوا قرار بده)، (خداوند فرمود)عهد وپيمان من به ستمكاران نمي رسد.
 [فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ]  {النحل: 43}   
پس از آگاهان (ازکتابهای آسماني ) سؤال كنيد اگر نمي دانيد.
 [وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ] {البقرة:43}
و نماز گزاريد با نماز گزاران.
[إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ] {الرعد:7}
يا محمد جز اين نيست كه تو بيم دهنده اي و هر قومي را راه هدايت كننده اي مي باشد.
با نگاهي به آيات و يا ترجمه شان كه در بالا نوشته شد، عقيده امامت به ذهن و گمان خواننده خطور هم نمي كند. اما به نظر خميني، در آيه سوم مراد از نعمت، امامت، در آيه چهارم مراد از سال سائل درباره امامت، در آيه پنجم مراد از اهل ايمان، ائمه، در آيه ششم مراد از حبل الله «امامت» و در آيه هفتم مراد از صادقين، ائمه، در آيه هشتم مراد از سؤال در قيامت سؤال از امامت مي باشد. طبق خيال خميني از آيه نهم، امامت دوازده امام ثابت مي شود و در آيه دهم مراد از اهل ذكر و در آيه يازدهم مراد از راكعين، حضرت علي رضی الله عنه و ديگر ائمه مي باشد و در آيه دوازدهم مراد از «هاد» نيز حضرت علي رضی الله عنه است.
شخصي كه از روي انصاف و بدون جانبداري، اين آيات از قرآن را مطالعه كند چگونه ممكن است عقيده امامت را از اين آيات به اثبات برساند و زير بناي ساختمان دين و مذهب خويش را، بر عقيده امامت استوار سازد؟ اما بسيار شگفت آور است كه مصنفين شيعه اين آيات قرآن كريم را با روايات مزعومه و خود ساخته خود تطبيق داده، عقيده امامت را ثابت مي كنند. آيا چنين كاري، برابر با تحريف معنوي قرآن نيست؟


نكته دوم: دوازده امام 

در رابطه با مسئله امامت، دومين نكته مهم اين است كه نزد شيعه تعداد كل ائمه تا قيامت دوازده نفر است و همگي معصوم هستند و از جانب الله تعالي به امامت برگزيده شده اند.
براي اثبات بخش دوم از عقيدة امامت، شيعه آيه اي از قرآن كريم سراغ ندارد كه بر اين امر دلالت كند. از سورة فاتحه تا سورة ناس تمام قرآن را بخوانيد؛ در هيچ آيه اي نام و نشاني از دوازده امام نخواهيد يافت كه الله تعالي آنان را - بنابر قول شيعه – تا  قيامت تعين كرده باشد. وقتي كه در آيه اي از قرآن كريم يا در سنت متواتره صراحتاً يا اشارتاً يادي از اين دوازده امام نشده پس از كجا معلوم كه الله تعالي تا قيام قيامت اين دوازده نفر را به امامت منصوب كرده است؟ در پاسخ به اين پرسش، شيعه ادّعا كرده كه هر امام سابق در مورد  امام بعد از خود خبر داده است. ملا محمد باقر مجلسي در «حق اليقين في اصول الدين» مي نويسد:
«وجه اول آنكه از همه ظاهرتر و آسانتر است و مناسب لطف و مرحمت و حكمت الهي است آنست كه چنانچه دانستني نص حضرت محمد صلی الله علیه و سلم بر امامت احدي از امت و نص امام سابق بر امام لاحق چنانكه معلوم خواهد شد كه ائمه اثني عشر صلوات الله عليهم هم منصوصند به امامت از جانب خدا و رسول و امام سابق».[10]
يعني هر امام سابق به امام لاحق خود خبر داده بود كه به امامت رسيده است. اگر اين ادعاي شيعه پذيرفته شود كه امامي، ديگري را به امامت برگزيده يا خبر به امامت رسيدنش را داده بود، از كجا ثابت مي شود كه الله تعالي تا قيامت فقط دوازده امام تعيين كرده است. بسيار عجيب است كه شيعه از يك طرف امامت را جزو عقايد مي داند (براي اثبات عقيده، نص صريح قرآن يا احاديث متواتره لازم است و از قول يك شخص خواه از بزرگترين اولياي خدا به شمار آيد ثابت نمي شود) و از طرف ديگر اين عقيده را فقط با گفتة يك نفر مي پذيرد؟ آيا اين، از عجائب و شگفتيهاي دنياي علمي نيست؟
يقيناً دربارة دوازده امام، هيچ آيه اي در قرآن كريم وجود ندارد؛ ولي آيا در احاديث متواتره، ذكري از اين دوازده امام آمده است؟ براي يافتن پاسخ اين سؤال، به بررسي كتب معتبر احاديث مي پردازيم، متأسفانه اينجا نيز در اين باره حديثي متواتر نمي يابيم. فراتر از اين، در تمام ذخيرة معتبر حديث، حديثي كه در آن ذكري از دوازده امام معصوم، كه شيعه معتقد بر امامت آنهاست، شده باشد وجود ندارد. علماي شيعه از همين يك حديث مجمل استدلال مي كنند كه شما آن را در نامة گراميتان نوشته ايد. اما از هيچ روايت از رواياتي كه اين حديث مجمل در كتب حديث آمده، امامت دوازده امام معصوم به اثبات نمي رسد. در صحيح بخاري، كتاب الاحكام، باب استخلاف (7222) اين حديث با اين الفاظ آمده است:
عن عبدالملك سمعت جابر بن سمره، قال سمعت النبي يقول يكون اثنا عشر اميراً - فقال كلمة لم اسمعها - فقال ابي انه قال كلهم من قريش.
عبدالملك مي گويد: من از جابر بن سمره شنيدم كه مي گفت: من از رسول اكرم صلی الله علیه و سلم شنيدم كه فرمودند: دوازده امير خواهند آمد - پس از آن چيزي گفتند كه من نتوانستم بشنوم - پدرم به من گفت: حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم فرمودند: تمامي اين اميران از قريش خواهند بود.[11]
همين حديث با روايتهاي مختلف در كتاب الامارة صحيح مسلم نيز آمده است. همچنين در كتاب الفتن جامع ترمذي، در كتاب الهدي ابو داود و در مسند امام احمد هم اين روايت مذكور است. راوي همة اين روايات، جابر بن سمره رضی الله عنه مي باشد. با توجه به تمامي روايات در اين زمينه، جريان از اين قرار بوده است (با اشاره به فرقي كه در روايات هست):[12]
حضرت جابر بن سمره رضی الله عنه مي فرمايد: من و پدرم به خدمت حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم حاضر شديم. روز جمعه بود. شامگاهان بود. اين همان روزي بود كه در آن ماعز اسلمي سنگسار شده بود (صحيح مسلم) زمان حجه الوداع بود. سواري پدرم به سواري حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم خيلي نزديك بود. (مسند امام احمد) من از رسول الله صلی الله علیه و سلم شنيدم كه مي فرمودند: (1) دوازده امير خواهند آمد. (بخاري) (2) اين امر به انتها نخواهد رسيد تا وقتي كه در ميان آنان دوازده خليفه نگذرد. (مسلم) (3) امور مردم ادامه خواهد داشت تا زماني كه دوازده مرد حاكم نشوند. (مسلم) (4) اسلام همچنان غالب باقي خواهد ماند تا دوازده خليفه (5) دين زنده و قائم خواهد ماند تا آنكه قيامت وقوع پذيرد يا دوازده خليفه بر شما حكم برانند (مسلم) (6) دين هميشه پيروز باقي خواهد ماند تا زمان دوازده خليفه (ابو داود). بر اين سخن مردم تكبير گفتند و شور و غوغايي بپاخاست. در اين هنگام رسول اكرم صلی الله علیه و سلم چيزي گفتند كه من نفهميدم. از پدرم جويا شدم كه حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم چه فرمودند؟ پدرم گفت: ايشان فرمودند: همگي از قريش خواهند بود.[13]
كل واقعه كه از مجموعة روايات بخاري، مسلم، ترمذي، ابو داود و احمد ثابت مي شود همين قدر است كه در بالا تحرير شد. در اين واقعه، جمله اي را كه حضرت جابر بن سمره رضی الله عنه از حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم بيان مي كند راويان با شش لفظ نقل كرده اند. ما اين شش لفظ را با ذكر منابع در ضمن واقعه آورديم. پس از بررسي تمام اين روايات، چهار مطلب آشكارا معلوم مي شود.
1- در هيچيك از روايتها نه نامي از امامان است و نه نشاني از امامت.
2- در تمام روايات يا لفظ امير آمده يا خليفه و يا حاكم.
3- چه كسي مي تواند انكار كند كه دوازده امام شيعه غير از سيدنا حضرت علي رضی الله عنه و سيدنا حضرت حسن رضی الله عنه ، هيچ كدام از اين بزرگان در زندگاني خويش نه امير شدند و نه خليفه و نه حاكم.
بنابراين، از اين روايات چگونه مي توان دوازده امام را مراد گرفت كه شيعه آنان را ائمه معصوم قرار مي دهد.
4- نزد شيعه، دوازده امام معصوم، از اهل بيت مي باشند. در حالي كه طبق تمام روايات، منظور از دوازده امير يا خليفه اي كه در حديث شريف مذكورند كساني هستند كه متعلق به قبيلة قريش مي باشند.[14] در يك روايت هم لفظ اهل بيت وارد نشده است. در نتيجه، از هر سو كه به اين حديث نظر افكنده شود امامت دوازده امام از آن به هيچ وجه به اثبات نمي رسد. براي همين، بسيار درست و بجاست اگر بگوييم كه اين دوازده امامي كه شيعه معتقد به امامت آنهاست وجودشان نه از قرآن مجيد ثابت است و نه از حديثي صحيح. كمترين طالب علم قرآن و حديث هم مي تواند به آساني از عهدة رد اين عقيده برآيد.

نكتة سوم: امامت بلافصل سيدنا علي رضی الله عنه
شما در دو نكته پيشين عقيده امامت ديديد كه براي اثبات اين عقيده بزرگ، شيعه به لحاظ دلايل، چقدر به قحط زدگي مبتلاست و هيچ دليل صحيحي از قرآن و سنت، آنان را تأييد نمي كند.
نكته سوم شيعه اين است كه حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم پس از خود، حضرت علي رضی الله عنه را امام بلافصل خود قرار داده بودند. شيعه براي اثبات اين نكته سوم، خيلي پافشاري از خود نشان داده است. چرا كه طبق خيالشان، اگر پس از رسول الله صلی الله علیه و سلم امامت بلافصل براي حضرت علي رضی الله عنه ثابت شود امامت ائمه ديگر (دوازده امام) يكي پس از ديگري خود به خود ثابت خواهد شد. چرا كه همگي آنها وابسته به اهل بيت بودند. به همين خاطر، شيعه به جاي اينكه نكته اول و دوم عقيده امامت و دوازده امام را از قرآن و سنت ثابت كند (يا به عبارت ديگر پس از شكست خوردن و ناكام ماندن در اين كوشش) مي كوشد تا امامت بلافصل حضرت علي رضی الله عنه را به اثبات برساند تا اينكه نكته اول عقيده امامت و نكته دوم دوازده امام در ضمن اين نكته سوم، خود به خود ثابت گردد.
از اين كوشش با درك يا بي درك شيعه، به اين واقعيت پي مي بريم كه اختلاف شيعه با جمهور اهل سنت، اختلاف علمي نيست بلكه اختلافي است سياسي كه جنبه علمي به آن داده شده است. و بنيانگذار اين اختلاف عبدالله بن سبا مي باشد.[15] او براي نابودي نظام خلافت و براي فروپاشي همبستگي و يكپارچگي مسلمين، عقيده امامت را وضع كرد و اساس آن را، محبت علي رضی الله عنه و امامت بلافصل ايشان قرار داد. به همين جهت، شيعه اكنون هم، دانسته يا ندانسته براي اثبات مذهب خود، تمام كوشش خود را صرف اين امر مي كند كه به نحوي، امامت بلافصل علي رضی الله عنه ثابت شود. و چون امامت بلافصل علي رضی الله عنه بدون انكار خلافت سه خليفه راشد اول ابوبكر صديق رضی الله عنه ، عمر فاروق رضی الله عنه ، عثمان رضی الله عنه ) ثابت نمي گردد شيعه با تمام قوا مي كوشد تا سه خليفه راشد اول را بي لياقت، نااهل و فاقد شرايط براي امر خلافت معرفي كند و تا مي تواند نسبت به خلفاي ثلاثه (و ياران و پيروان ايشان) عيب بتراشد تا بدين وسيله ادعاي امامت بلافصل علي رضی الله عنه صحيح گردد. ببين تفاوت ره از كجاست تا بكجا.

 

بررسي اجمالي از دلائل شيعه در مورد امامت بلافصل

دلايل شيعه براي اثبات امامت بلافصل علي رضی الله عنه را در آينده نقل خواهيم كرد. هر خواننده بي طرفي پس از مطالعه آنها، به آساني مي تواند نتايج ذيل را اخذ نمايد:
1- از تمام آياتي كه شيعه در اين باره از قرآن كريم استدلال مي كند يك آيه هم اين معني را ثابت نمي كند. روش مؤلفين شيعه اين است كه آيه اي از قرآن مجيد را مي گيرند كه در آن نه نامي از امامت است و نه نشاني از علي رضی الله عنه . پس از آن، روايتي از خود نقل مي كنند روايتي كه در هيچ يك از كتب معتبر حديث وجود ندارد. يا در كتب خودشان مذكور است يا روايت كرده راويان خودشان مي باشد. پس از نقل روايت، ادعا مي كنند كه ببينيد از اين آيه، اين عقيده به اثبات رسيد. چنانچه در هيچ يك از آياتي كه آنان براي مسئله امامت بلافصل علي رضی الله عنه پيش كرده اند اين مسئله مذكور نيست، و نه از سياق و سباق آن آيه، اشاره اي به اين طرف شده است. آري، پس از نقل آن آيه، با ذكر روايات مزعومه و خود ساخته خود، مي كوشند تا حرف خود را به قرآن نسبت بدهند.
2- روش استدلال شيعه از احاديث به دو صورت است:
الف از احاديثي استدلال مي كنند كه در كتب متداول و معتبر حديث وجود ندارد؛ بلكه يا در كتب مصنفين شيعه يافت مي شود يا اگر راوي سني آن را نقل كرده باشد با استناد به راويان شيعه نقل كرده است. بديهي است كه استدلال شيعه از روايات بي اعتبار يكطرفه چگونه ممكن است كه درست باشد؟
ب و يا  از احاديثي استدلال مي كنند كه در كتب متداول حديث وجود دارد و به اعتبار سند،  نيز در درجه صحيح يا حسن قرار دارد.اما  اينها احاديثي هستند كه در آنها فضائل و مناقب علي رضی الله عنه ، بيان شده است. و شيعه از اين احاديث صحيح فضائل و مناقب به اين گونه استدلال مي كند كه وقتي به طور يقين علي رضی الله عنه داراي چنين فضائلي هستند پس بطور حتم ايشان مستحق امامت بلافصل مي باشند. اما اين روش استدلال شيعه، چيزي جز مغالطه سطحي نيست. چرا كه تا جايي كه مربوط به فضائل و مناقب بيشمار حضرت علي رضی الله عنه مي شود خوارج را بگذار كه منكرش باشند خوشه چيني از اهل سنت و جماعت اين فضائل علي رضی الله عنه را انكار نمي كند بلكه اين فضائل را با دل و جان مي پذيرند،و به نشر و تبليغ آن مي پردازند، آنها را مي خوانند و به ديگران تدريس مي كنند و به نسلهاي آينده مي رسانند. بنابراين هيچ اختلافي در ثبوت فضائل براي علي رضی الله عنه وجود ندارد. اهل سنت از گروه شيعه در مورد فضائل سيدنا حضرت علي رضی الله عنه دليل نمي طلبد بلكه ذخيره صحيح و مستند فضائل را كه اهل سنت در مقابله با خوارج جمع كرده شيعه از آنها بطور كلي تهي دامن است.
بلكه فراتر از آن، اهل سنت منكر امامت به وقت خود علي رضی الله عنه هم نيستند. آنها با جان و دل قبول دارند كه علي رضی الله عنه شخصيت والا صفات، مزين به تمام فضائلي هستند كه  در احاديث صحيح بيان شده است و اينكه علي رضی الله عنه از ابتدا اهليت و صلاحيت براي اين امامت داشتند كه بالاخره مجبور شدند مسئوليت آن را بطور خليفه راشد چهارم به دوش بگيرند. اين چيز ديگر است كه در ابتداء، كساني بودند كه نسبت به ايشان، از اهليت و صلاحيت بيشتري برخوردار بودند. و به همين خاطر عملاً آنان جلوتر از علي رضی الله عنه خليفه شدند. اهل سنت بر اين باور است كه علي رضی الله عنه ، زماني كه در حيات طيبه حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم خدمات بزرگ ديني انجام مي دادند اهليت و صلاحيت براي اين امامت داشتند و آن هنگام هم كه وقتي ايشان در دوران خلافت ابوبكر صديق رضی الله عنه ، و عمر فاروق رضی الله عنه و عثمان رضی الله عنه با آنان بيعت كردند، از علم، فضل، كرم و شجاعت خويش، امت را مستفيض مي گردانيدند.
به همين خاطر بايد اين مطلب به شدت در اذهان جا بيافتد كه اهل سنت نه منكر فضائل علي رضی الله عنه هستند و نه منكر صلاحيت ايشان براي امامت و قيادت. آري، اهل سنت عقيده بي بنياد و بي اساس امامت بلافصل علي رضی الله عنه را غلط و نادرست مي داند. عقيده اي بي اساس كه شيعه قائل به آن است. چرا كه عقيده امامت بلافصل علي رضی الله عنه نه تنها بي اساس است بلكه بر خلاف واقع مي باشد. شيعه در تأييد موقف خود، احاديث معتبري را كه پيش مي كند در آنها يا ذكر فضائل و مناقب حضرت علي رضی الله عنه است يا ذكر اهليت و لياقت ايشان؛ اما در هيچ يك از آن احاديث، نام و نشاني از امامت بلافصل نيست.
پس از بررسي كوتاه در دلايل شيعه، اينك دلايلي را متذكر مي شويم كه شيعه از آنها بر امامت بلافصل استدلال جسته است.


 
آيات قرآني
آياتي كه از آنها نويسندگان شيعه مثلاً عالم مشهورشان محمد باقر مجلسي در تأليف فارسي خود «حق اليقين في اصول الدين»، السيد الاكبر عبدالله شبر در كتاب عربي خود «حق اليقين في معرفه اصول الدين» و خميني در نوشته فارسي خود «كشف الاسرار»، بر امامت بلافصل علي رضی الله عنه استدلال كرده اند همان آياتي هستند كه ما در بيان نكته اول از منابع استدلالي شيعه بازگو كرديم. نظري دوباره به اين آيات بيفكنيد كه آيا در آيه اي سخن از امامت بلافصل علي رضی الله عنه به ميان آمده است؟ نويسندگان شيعه، بيشتر توانايي خود را بر سه آيه از آيات مذكوره صرف مي كنند. بدين دليل ما هم درباره اين سه آيه، مطالب واضحي را كه قابل فهم همگان باشد يادآوري مي كنيم:

آيه اول
 [يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَاليَوْمِ الآَخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا ]    {النساء:59}        

اين آيه و ترجمه آن پيشتر گذشت و درباره مصداق لفظ «اولي الامر» در اين آيه، ضمن نكته اول، شرح داديم. اگر دوباره به آن مراجعه كنيد بهتر خواهد بود. خصوصاً در تفسير اين، فرموده علي رضی الله عنه پايان دهنده تمامي مناقشات و جدلها است.
و اما روايتي كه نويسنده شيعه در ضمن اين آيه نقل كرده و از آن ثابت كرده كه مراد از «اولي الامر» دوازده امام معصومي هستند كه شيعه قائل بر امامتشان تا قيام قيامت مي باشد، در كتابي معتبر با سندي معتبر مروي نيست. اگر نويسنده اي خيالات و معتقدات خويش را به شكل روايت در آورده به طرف آيه اي از قرآن مجيد منسوب كند كاري از دست ما بر نمي آيد؛ و اين روش مخصوص نويسندگان شيعه است كه ما آن را در صفحات گذشته متذكر شده ايم.
آيه دوم:
) الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ({ المائدة:3 }
امروز، دين شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم
و دين اسلام را براي شما اختيار كردم.
در اين آيه هم ذكري از امامت بلافصل علي رضی الله عنه نيست در ضمن اين آيه، روايتي كه مصنفين و مؤلفين شيعه نقل كرده اند در هيچ كتاب معتبري ذكر نشده است.
علاوه بر اين، ادعاي نويسنده شيعه درباره اين آيه مبني بر اينكه در هنگام بازگشت از حجة الوداع در محلي به نام غدير خم روز هجدهم ذي الحجة پس از ايراد خطبه نازل شد كاملاً نادرست و بي اساس است و وقوع چنين ادعاهايي از نويسندگان شيعه، انسان را حيرت زده مي گرداند. چون كه جمهور مفسرين بر اين مطلب اتفاق رأي دارند كه اين آيه كريمه در حجه الوداع در ميدان عرفات روز عرفه نهم ذي الحجه شامگاه روز جمعه نازل شد.[16] علي رضی الله عنه خود نيز مي فرمايد كه اين آيه روز عرفه به وقت شام (يعني نهم ذي الحجه) نازل شده بود.[17] علامه آلوسي (رح) در تفسير خود روح المعاني مي نويسد:
«شيعه از حضرت ابو سعيد خدري رضی الله عنه اين روايت را نقل كرده كه آيه مذكور: ) الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ( در غدير خم هنگامي نازل شد كه حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم به علي رضی الله عنه فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه» پس از نزول اين آيه حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم فرمودند: الله اكبر علي اكمال الدين و اتمام النعمه و رضاء الرب برسالتي و ولايت علي كرم الله وجهه بعدي؛ يعني: الله اكبر بر كامل شدن دين، بر اتمام نعمت، بر رضايت پروردگار از رسالتم و بر ولايت علي كرم الله وجهه، »
علامه آلوسي (رح) پس از نقل اين روايت مي فرمايد: اين روايت، نمونه اي از افتراهاي شيعه است و الفاظ ركيك اين روايت (علاوه بر سند) خود شاهدي بر اين افتراء مي باشد.[18]
مفسر نامور علامه ابن كثير هم در تفسير مستند و معتبر خود ابن كثير پس از نقل دو روايت شيعه مي فرمايد:
«نه اين روايت صحيح است و نه آن روايت، سخن حق كه در آن گنجايش كمترين شك و ترديدي وجود ندارد همان است كه اين آيه در روز عرفه (نهم ذي الحجه) روز جمعه نازل گشت. چنانچه از امير المؤمنين عمر فاروق رضی الله عنه و از سمره بن جندب رضی الله عنه مروي است. نيز قول شعبي، قتاده، شهر بن حوشب و ديگر ائمه و علماء همين است.[19]
همين علامه ابن كثير در كتاب معروف و مشهور خود «البدايه و النهايه» پس از نقل اين روايت كه درباره آن گفته شد كه در غدير خم نازل شده مي نويسد: «اين حديث نه تنها منكر در حد اعلي است بلكه كذب است. چون كه مخالف با حديث مستند صحيحين مي باشد كه در آن از امير المؤمنين عمر فاروق رضی الله عنه ثابت شده كه اين آيه روز جمعه در عرفه نازل شده بود»[20]
امام فخر الدين رازي (رح) در تفسير با عظمت خود تفسير كبير از همين آيه بر بطلان مذهب شيعه استدلال جسته است. امام رازي مي نگارد:
«علماي ما فرمودند كه اين آيه )الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ( بر بطلان قول روافض دلالت مي كند. براي اينكه الله تعالي در ابتداي اين آيه فرموده است:[اليَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ] {المائدة:3} «امروز نااميد شدند كافران از دين شما پس نترسيد از ايشان و بترسيد از من» به وضوح پيداست كه كافران از بروز تغيير و تبديل در دين نااميد شده اند و نيز فرمود كه اينك از آنان نترسيد و از من بترسيد. اگر امامت حضرت علي بن ابيطالب رضی الله عنه از طرف الله تعالي و رسولش صلی الله علیه و سلم منصوص مي بود يعني نص واجب الطاعة مي بود طبق اين آيه كسي كه آن را پنهان مي كرد و در آن تبديل و تغيير ايجاد مي كرد بايد نااميد شود. يعني يك نفر از صحابه نه مي توانست اين نص را انكار نمايد و نه در آن تغيير بوجود آورد و نه آن را مخفي نگه دارد. و وقتي كه هيچكدام از اينها نشد بلكه نه ذكري از نص امامت شد و نه خبر آن ظاهر شد و نه روايتي در اين باره نقل شد دانستيم كه ادعاي اين نص، كذب محض است و دانستيم كه حضرت علي بن ابيطالب يقيناً منصوص بالامامت نبود.[21]
اگر بر اين عبارت امام المتكلمين امام رازي (رح) با خونسردي تمام غور شود، خواننده محترم بدون ترديد به اين نتيجه خواهد رسيد كه اين آيه )الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ( نه تنها به نفع شيعه نيست بلكه دليلي روشن و آشكار براي جمهور اهل سنت و جماعت مي باشد. والله المؤفق.
آيه سوم:
آيه سوم كه نويسندگان شيعه خيلي از آن استدلال مي كنند اين است:
 [يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لَا يَهْدِي القَوْمَ الكَافِرِينَ]   {المائدة:67}
اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است،  (به مردم) برسان! واگر چنين نكردي،رسالت او را انجام نداده‏اي، خداوند تو را از مردمان نگاه مي دارد ، هر آيينه خداوند گروه كافران را هدايت نمي كند.
شيعه مي گويد اين آيه كمي پيش از خطبه غدير خم (18 ذي الحجه سال دهم هجرت) نازل شد. پيش از اين، حكم امامت علي بر حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم نازل شده بود ولي ايشان بنا به دلايلي، از رسانيدن آن حكم مي ترسيدند تا اينكه اين آيه نازل شد و به حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم دستور داده شدكه حكم امامت علي را در بين مردم اعلام نماييد ما شما را حفاظت خواهيم كرد.
حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم مطابق با اين آيه در تاريخ 18 ذي الحجه سال دهم هجري در محلي بنام غدير خم امامت حضرت علي رضی الله عنه را اعلام كردند و از مردمان حاضر در آنجا به دست حضرت علي رضی الله عنه بيعت گرفتند. در نوشته اي كه شما (مستفتي و سؤال كننده) از نويسنده شيعه فرستاده بوديد نويسندگان ديگر شيعه هم همين موقف را دارند.[22]
ما بجاي تفسير و تشريح كامل آيه، توجه شما را به چند نكته جلب مي كنيم كه از آن ماهيت و حقيقت استدلال شيعه ان شاء الله واضح خواهد شد:
1- در اين آيه كريمه مطلبي كه قبل از هر چيز، قابل توجه مي باشد اين است كه شيعه درصدد اثبات عقيده امامت بلافصل علي رضی الله عنه از اين آيه است، در حالي كه در اين آيه، نه ذكري از علي رضی الله عنه است و نه حرفي از امامت؛ بلكه به طور عام به حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم حكم داده شده كه شما در تبليغ احكام خداوندي از هيچ كوششي دريغ نورزيد. الله تعالي شما را حفاظت خواهد كرد. كافران بپذيرند يا نپذيرند شأن تبليغ شما از آن متأثر نمي گردد. چرا كه هدايت كافران در دست الله است نه به دست شما.
اين خلاصه و مطلب اين آيه. از الفاظ، ترجمه، سياق و سباق اين آيه، با احتمالات بسيار بعيد هم، نه عقيده امامت ثابت مي شود و نه امامت بلافصل علي رضی الله عنه . بنابراين اثبات عقيده امامت از اين آيه، آيا افتراي محض بر قرآن نيست؟
(اما درباره روايات غدير خم، ان شاء الله در صفحات بعد، بحث و گفتگو خواهيم كرد).
2- طبق رأي علامه ابن تيميه و جمهور مفسرين، اين آيه، عقيده امامت شيعه را رد مي كند. چرا كه در اين آيه، به حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم دستور داده شده تمام احكام دين را برساند. پس اگر عقيده امامت حكمي از احكام دين مي بود چگونه ممكن است كه حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم، آن حكم را در ملأ عام، واضح و روشن به امت بيان نكرده باشند. به همين خاطر، حضرت عائشه (رضي الله عنها) مي فرمايد: شخصي كه گمان برد حضرت محمد مصطفي صلی الله علیه و سلم چيزي از وحي را مخفي نگهداشته دروغگوست. چرا كه الله تعالي به رسول اكرم صلی الله علیه و سلم دستور داد، تمام دين را به امت ابلاغ كند.
و همچنين اگر حكم عقيدة امامت يا امامت بلافصل سيدنا علي رضی الله عنه را رسول اكرم صلی الله علیه و سلم به امت رسانيده باشند چگونه ممكن است كه امت بر آن حكم، عمل نكنند يا حداقل به هنگام اختلاف، از آن حكم استدلال نشود. در حالي كه پس از وفات رسول اكرم صلی الله علیه و سلم صحابه كرام هم از مهاجرين و انصار وقتي كه در سقيفة بني ساعده گرد هم آمدند دلائل مختلفي پيش كردند اما هيچ يك از ايشان اين نص (عقيدة امامت) را پيش نكرد. سپس خلافت عمر فاروق رضی الله عنه و  عثمان غني رضی الله عنه و واقعات شوري روي داد امّا كسي از صحابه كه علي رضی الله عنه نيز يكي از آنها مي باشد چنين نصي پيش نكرد. حتي در دورة خلافت علي رضی الله عنه اختلافاتي بروز كرد ولي در آن هنگام نيز، كسي از اصحاب (بشمول اهل بيت) نص عقيدة امامت را اظهار نكرد. آيا اين همه دليل روشني بر عدم وجود چنين نصي نيست؟ و ادعاي شيعه، ادعاي محض بدون دليل است؛ ادعايي كه از صحابه و اهل بيت، نه كسي قائل به آن بود و نه ناقل آن!
3- شيعه مدعي است كه اين آيه، پس از حجه الوداع و پيش از خطبة غدير خم نازل گشت، و پس از نزول همين آيه، ايشان در تاريخ 18 ذي الحجه سال دهم هجري در محلي به نام غدير خم امامت علي رضی الله عنه را اعلام كردند. كساني كه خطبه رسول الله در حجه الوداع را كه در ميدان عرفات در تاريخ 9 ذي الحجه در برابر هزاران صحابه رضی الله عنهم ايراد نمودند خوانده اند بخوبي مي دانند كه در اين خطبة تاريخي حجه الوداع وقتي كه رسول اكرم صلی الله علیه و سلم حضار را از مسائل بنيادي و مهم دين اسلام آگاه مي كردند در آخر رو به اصحاب فرمودند:
و قد تركت فيكم ما لم تضلو بعده ان اعصمتم به كتاب الله و انتم تسئلون عني فما انتم قائلون قالوا و نشهد انك قد بلغت و اديت و       نصحت فقال باصبعه السبابه يرفعها الي السماء و ينكتها الي الناس و يقول اللهم اشهد اللهم اشهد اللهم اشهد ثلاث مرات.  
و به تحقيق من در ميان شما چيزي از خود بجا مي گذارم كه اگر به آن چنگ بزنيد هرگز گمراه نخواهيد شد و آن كتاب الله است و دربارة من از شما پرسيده خواهد شد، آنگاه چه جواب خواهيد داد؟ حاضرين عرض كردند: ما گواهي مي دهيم كه شما به طور كامل ابلاغ كرديد، و حق آن را ادا نموديد و خير خواه ما بوديد. پس از آن حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم در حالي كه انگشت سبابه اش را به طرف آسمان بلند مي كردند و رو به مردم كردند و فرمودند: پروردگارا! گواه باش، پروردگارا! گواه باش، پروردگارا! گواه باش.[23]
حالا اين چگونه ممكن است كه در نهم ذي الحجة حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم با گواه ساختن الله تعالي، از صحابه كرام اقرار و اعتراف بگيرند كه من تمام عقائد و احكام ديني را به شما ابلاغ نمودم و در تاريخ 18 ذي الحجة در محلي به نام خم عقيده اي را كه به قول شيعه مخفي نگه داشته بود اظهار كنند. آيا اين مطلب، براي خواننده اي كه انصاف داشته باشد قابل درك و فهم مي باشد؟
4- تمام روايات مستندي كه در شأن نزول اين آيه كريمه: [يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ....] وارد شده، همگي ادعاي نويسندگان شيعه مبني بر نزول اين آيه در حجة الوداع را نفي مي كند. از رواياتي كه علامه ابن جرير طبري، امام ثعالبي، امام فخر الدين رازي، علامه قرطبي، علامه آلوسي و جمهور مفسرين از عبدالله بن شفيق، عائشهك و عبدالله بن عباس رضی الله عنهم ذكر كرده اند، معلوم مي شود كه اين آيه خيلي قبل از حجة الوداع نازل شده بود. از بعضي از روايات چنين برمي آيد كه اين آيه مكّي است. ولي بيشتر مفسرين، اين آيه را مدني مي دانند. علامه قرطبي (رح) مي نويسد:
دليل مدني بودن اين آيه روايتي است كه امام مسلم در صحيح خويش از حضرت عائشه (رضي الله عنها) نقل كرده است. حضرت عايشه (رضي الله عنها) مي فرمايد: پس از آمدن به مدينه، شبي رسول الله صلی الله علیه و سلم بيدار بودند و فرمودند: كاش يكي از اصحابم، از من نگهباني مي كرد. حضرت عايشه (رضي الله عنها) مي فرمايد: در اين هنگام صداي تصادم شمشيرها به گوش رسيد. حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم پرسيدند: كيستي؟ گفت: سعد بن ابي وقاص هستم. حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم فرمودند: براي چه آمدي؟ گفت: احساس كردم خطري متوجه شماست. براي حفاظت و نگاهباني از شما آمده ام. حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم در حق وي دعا كردند و خوابيدند. علاوه بر صحيح مسلم در روايات ديگري مي آيد كه در اين هنگام، آواز شمشيرها را شنيديم. حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم پرسيدند: كيستي؟ پاسخ دادند: ما سعد و حذيفه هستيم. براي نگاهباني از شما آمده ايم. رسول الله صلی الله علیه و سلم به خواب رفتند حتي كه ما آواز خواب ايشان را شنيديم و اين آيه )[يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ....]  نازل شد. حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم سر از خيمة پوستي بيرون آورده فرمودند: اي مردم برگرديد؛ چرا كه الله تعالي مرا خود حفاظت مي كند.[24]
علامه فخرالدين رازي (رح) در شأن نزول اين آيه، ده وجه نوشته است. دهمين وجه اين است كه طبق بعضي از روايات، اين آيه در مورد فضليت حضرت علي رضی الله عنه (نه امامت ايشان) نازل شده بود. امام رازي پس از ذكر ده وجه مي نويسد: 
اگر چه تعداد اين روايات، مختلف و بسيار است اما در مورد اين آيه بهتر همين است كه بر حفاظت از مكر و فريب يهوديان و مسيحيان، حمل كرده شود و با بي پروايي از آنها دستور به تبليغ داده شده است. براي اينكه در قبل و بعد اين آيه، روي سخن با يهوديان و مسيحيان است. براي همين قائل شدن به وجوهاتي كه اين آيه را از سياق و سباق منفك و منقطع مي گرداند ممتنع به نظر مي رسد.[25]
علامه آلوسي (رح)، پس از بحثي طولاني درباره خطبه غدير خم و روايات شيعه در ضمن اين آيه، در خاتمه مي نويسد:
رواياتي از اهل سنت كه بيانگر نزول اين آيه در فضيلت علي رضی الله عنه است اگر پذيرفته شود كه درست و قابل استدلال هستند باز هم از آنها فضيلت علي رضی الله عنه ثابت مي شود يا كه طبق اين روايات علي رضی الله عنه محبوب مؤمنين است و ما هرگز اين را انكار نمي كنيم بلكه هركس (فضليت علي رضی الله عنه و محبوبيت ايشان را) انكار كند او را ملعون مي دانيم.[26]
 5- آخر اين آيه [وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لَا يَهْدِي القَوْمَ الكَافِرِينَ] {المائدة:67}   «و خدا شما را از مردمان محفوظ نگه خواهد داشت، همانا خداوند كفّار را هدايت نمي دهد» خود دليلي است بر اينكه مراد از اين آيه، ابلاغ عقيدة امامت در حضور صحابة كرام رضی الله عنهم نمي تواند باشد. چونكه بنا به قول شيعه، حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم در ابلاغ عقيدة امامت از مخالفت صحابة كرام رضی الله عنهم بيمناك بودند؛ و در اين آيه ذكري از صحابة كرام نيست بلكه از كافران سخن به ميان آمده است. بنابراين چطور مي توان صحابه كرام را از اين آيه مراد گرفت. مگر اينكه شخصي گستاخ، و دريده دهن، صحابة كرام را نعوذ بالله كافر قرار دهد (چنانكه از شيعيان منقول است) آناني كه قرآن در مورد ايشان مي فرمايد: [رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ] {المائدة:119} ، خدا از آنان خشنود و آنان از خدا خشنودند.
خلاصه كلام آنكه، از هر جهت به اين آيه نظر افكنده شود، و به الفاظ و ترجمة آن نظر شود،  وسياق و سباق آن بررسي شود،  و روايات شأن نزولش مورد بررسي قرار گيرد به هيچ نحوي، از اين آيه، عقيدة امامت بلافصل علي رضی الله عنه به اثبات نمي رسد و اثبات اين عقيده از آيات مذكور، در واقع چيزي جز تحريف معنوي قرآن مجيد نيست.

پاسخ به يك اشكال از اقوال اهل بيت
 ممكن است اين اشكال به ذهن كسي خطور كند كه حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم در ميان كل صحابه، امامت علي را اعلام نكرده باشند بلكه به چند تن از ياران مخصوص خويش و اهل بيت، درباره امامت و يا وصايت علي رضی الله عنه راهنمائي ها كرده باشند. (نويسندگان شيعه در كتب خود چنين مي نويسند.) بايد دانست كه به اين اشكال، خود علي رضی الله عنه و عبدالله بن عباس رضی الله عنه در حيات خويش بطور واضح پاسخ داده اند. براي اينكه عبدالله بن سباء و گروهش، در آن زمان نيز خرافاتي از قبيل اينكه: علي رضی الله عنه وصي رسول الله صلی الله علیه و سلم است، و او را به اموري وصيت كرده كه ديگران از آن بي خبرند، در ميان مسلمانان شايع كرده بودند. الله تعالي بر اهل بيت نبوي، رحمتهاي بيكران نازل فرمايد كه آنان بلافاصله پرده از خرافات برداشتند و با بانگ رسا اعلام كردند كه اينها حرفهاي بي سر و ته و به دور از حقيقت هستند. ما در اين مورد فقط سه روايت مي آوريم:
1-عن ابي جحيفة رضی الله عنه قال سالت عليا رضی الله عنه هل عندكم شئ ليس في القرآن فقال والذي خلق الحبة و برا النسمة ما عندنا الا ما في القرآن الا فهماً يعطي رجل في كتابه و ما في الصحيفة قلت و ما في الصحيفة قال العقل و فكاك الاسير و ان لا يقتل مسلم بكافر.
از ابو جحيفه رضی الله عنه روايت است كه من از علي رضی الله عنه پرسيدم: آيا نزد شما چيزي هست كه در قرآن وجود نداشته باشد؟ فرمود: قسم به آن ذاتي كه دانه را شكافت و جان را آفريد، نزد ما چيزي علاوه بر آنكه در قرآن نوشته شده وجود ندارد مگر اينكه كسي درك و فهمي موهبي در كتاب الله داشته باشد و آنچه در صحيفه نوشته شده. عرض كردم: در صحيفه چه نوشته شده؟ حضرت علي رضی الله عنه فرمودند؟ ديه، آزادي زندانيان، احكام قتل نكردن مسلمان در برابر كافر و غيره.[27]
2-عن ابي الطفيل رضی الله عنه قال سئل علي هل خصكم  رسول الله صلی الله علیه و سلم بشئ فقال ما خصنا بشئ لم يعم به الناس الا ما في قراب سيفي هذا فاخرج صحيفة فيها لعن الله من ذبح لغير الله و لعن الله من سرق منار الارض و في رواية من غير منار الارض- ولعن الله من لعن والديه ولعن الله من آوى محدثا.
از حضرت ابو طفيل رضی الله عنه روايت است كه از حضرت علي رضی الله عنه پرسيده شد: آيا رسول الله صلی الله علیه و سلم چيزي مخصوص، به شما داده اند؟ فرمود: ايشان به ما چيز مخصوصي كه به عموم مردم نداده باشند ندادند جز آنچه در نيام شمشيرم است. سپس صحيفه اي[28] از آن بيرون آورد كه نوشته بود: لعنت خداست بر كسي كه براي غير الله ذبح كند و لعنت خداست بر آن شخصي كه نشانه هاي زمين را بدزدد مطابق با روايت ديگر بر آن شخصي كه نشانه هاي زمين را تغيير دهد و خدا لعنت كندكسي را كه به والدينش را لعنت فرستد و لعنت خدا بر آن كسي كه مجرمي را پناه دهد.[29]
3-عن ابن عباس (رضي الله عنها) قال كان رسول الله صلی الله علیه و سلم عبداً مأموراً ما اختصنا دون الناس بشئ الا بثلاث امرنا أن نسبغ الوضوء و الا ناكل الصدقه و ان لا نتري حماراً علي فرس.
از حضرت عبدالله بن عباس (رضي الله عنهما) روايت است كه رسول الله بنده اي بودند مأمور؛ به ايشان دستور داده شده بود (تمام احكام دين را به مردم ابلاغ نمايند) كه در هيچ چيزي نسبت به عموم مردم قائل به خصوصيت ما (اهل بيت) نشوند مگر در سه مورد: (1) به ما دستور داده شد كه بطور كامل و به نحو احسن وضو بگيريم. (2) مال صدقه نخوريم. (3) خر را (براي جفتگيري) بر اسب ماده سوار نكنيم.[30]

 
حديث غدير
اما حديث غدير كه شما در نامه خود نوشته ايد: «من كنت مولاه فعلي مولاه» نويسندگان شيعي، اين حديث را مهمترين دليل براي اثبات مدعاي خود مي دانند و تمام آيات قرآني را كه درباره عقيده امامت ارائه مي دهند حول و حوش همين حديث ذكر كرده مي كوشند تا به مقصود خود دست يابند. به همين سبب مناسب مي دانيم كه در مورد اين حديث، معلومات مستند، محكم و دقيقي ارائه شود. الله تعالي توفيق دهد كه سخن حق را با صدق و اخلاص بيان نمائيم. آمين

سند حديث غدير
اين حديث، اگر چه نه متواتر است و نه متفق عليه؛ حتي برخي از محدثين بزرگوار در صحت آن، كلام كرده اند و با دلائل قوي اين حديث را ضعيف قرار داده اند؛[31] و ليكن طبق قول راجح، حديث صحيح است و با طرق متعدد روايت شده است كه اصطلاحاً بعضي از آنها در درجه «صحيح» و بعضي در درجه «حسن» قرار دارد. بنابر روايت شدن با طرق متعدد، اين حديث از زمره «مشهور» بشمار مي آيد. شهادت و گواهي علامه ابن حجر عسقلاني (رح) و علامه ابن حجر هيثمي (رح)، براي صحت سند اين حديث كافي مي باشد.
علامه ابن حجر عسقلاني (رح) در كتاب ارزنده و قابل افتخار خويش «فتح الباري» مي نگارد:
«و اما حديث من كنت مولاه فعلي مولاه فقد اخرجه الترمذي و النسائي و هو كثير الطرق جداً، و قد استوعبها ابن عقده في كتاب مفرد، و كثير من اسانيدها صحاح و حسان.»[32]
حديث «من كنت مولاه فعلي مولاه» را ترمذي و نسائي بيان كرده اند، و با طرق مختلف، روايت شده است. ابن عقده در كتابي مستقل، همه طرق را جمع آوري كرده است. خيلي از اسانيد اين حديث در رتبه «صحيح» و «حسن» قرار دارند.
و علامه ابن حجر هيثمي مكي (رح) مي فرمايد:
«و بيانه أنه حديث صحيح لامريه فيه و قد اخرجه جماعة كالترمذي والنسائي و احمد و طرقه كثيرة جداً و من ثم رواه سته عشر صحابياً، و في روايه لاحمد أنه سمعه من النبي صلی الله علیه و سلم ثلاثون صحابياً، و شهدوا به لعلي لما نوزع ايام خلافه كم مر و سيأتي، و كثير من اسانيدها صحاح و حسان و لا التفات لمن قدح في صحته و لا لمن رده بان علياً كان باليمن لثبوت رجوعه منها و ادراكه الحج مع النبي صلی الله علیه و سلم و قول بعضهم ان زياده اللهم و ال من والاه الخ موضوعه مردود فقط ورد ذلك من طرق صحح الذهبي كثيراً منها»
بدون ترديد اين حديث، صحيح است. جماعتي از محدثين مانند ترمذي، نسائي و احمد (رحمهم الله) اين حديث را تخريج كرده اند. اين حديث اسانيد بسيار دارد. شانزده صحابي، اين حديث را روايت كرده اند و مطابق با يك روايت مسند احمد سي صحابي، اين حديث را از رسول الله صلی الله علیه و سلم شنيده اند. هنگامي كه در دوره خلافت علي رضی الله عنه ، با وي مخالفت شد، اصحاب به وسيله همين حديث گواهي دادند. بسياري از اسانيدش، به درجه «صحيح و حسن» رسيده اند. حرف شخصي كه بر صحت اين حديث، اعتراض كند يا با اين قول كه در آن وقت علي رضی الله عنه در يمن بود رد كند بي اعتبار است. چرا كه بازگشت حضرت علي رضی الله عنه  از يمن و شركتش همراه رسول الله صلی الله علیه و سلم در حجه الوداع، به ثبوت رسيده است. حرف كساني كه گفته اند «اللهم وال من والاه» بر حديث اضافه اي است موضوع، پذيرفتني نيست. براي اينكه اين اضافه، با چندين سند، روايت شده است و امام ذهبي (رح)، بيشتر سندها را صحيح قرار داده است.[33]

زمان و مكان خطبه غدير

طلاب تاريخ و سيرت، به خوبي مي دانند كه «حجة الوداع» آخرين و مهمترين سفر رسول الله صلی الله علیه و سلم بود. پس از فتح مكه، طبق بشارت قرآني [إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللهِ وَالفَتْحُ[] وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللهِ أَفْوَاجًا] {النَّصر:1-2} مردم، گروه گروه مشرف به اسلام مي شدند؛ دين اسلام داشت به پايه تكميل مي رسيد تا اينكه در همين سفر، در ميدان عرفات، نهم ذي الحجة اين آيه نازل شد:[اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلَامَ دِينًا] {المائدة:3} جماعت بزرگي از صحابه جان نثار در اين سفر، هم ركاب رسول الله صلی الله علیه و سلم بودند. به همين خاطر رسول اكرم صلی الله علیه و سلم در جاي جاي اين سفر خطبه فرمودند. در اين خطبه ها نبي اكرم صلی الله علیه و سلم بار بار به اصول بنيادي دين، توصيه و تأ كيد كردند. براي اينكه امت در آينده از گمراهي ها، مصون و محفوظ بماند. نصايح مهم و باارزش ايراد فرمودند و با يادآوري امور تنازعي و اختلافات از دور جاهليت تا كنون، قول فصل اظهار داشتند تا اينكه امت از اختلافات دروني، محفوظ مانده و بر «صراط مستقيم» گام بردارد.[34]
رسول اكرم صلی الله علیه و سلم در خطبه تاريخي حجه الوداع كه در ميدان عرفات ايراد نمودند امور سياسي دين اسلام و نصايحي كه در آينده به كار امت آيد را متذكر شدند و خصومتهاي قديمي را كه در آينده احتمال داشت شعله ور شود حل و فصل نمودند.
هنگام بازگشت از حجه الوداع، كنار چشمه ای بين مكه و مدينه، نزديك جحفه، زير سايه درختان اتراق كردند. اين منطقه، معروف به «وادي خم» و «غدير خم»[35] بود. اعلان شد كه نماز ظهر خوانده مي شود. ظهر را اول وقت خواندند. پس از آن، رسول اكرم صلی الله علیه و سلم خطبه ايراد كردند. همين خطبه، به نام «حديث غدير» مشهور گشت. آن روز يكشنبه هجدهم ذي الحجه بود در حالي كه روز چهارشنبه چهاردهم ذي الحجه، از مكه مكرمه روانه شده بودند.[36]

محرك و عوامل ايراد خطبه
چه چيزي باعث شد تا در اين محل، خطبه ايراد شود و هدف اساسي از اين خطبه چه بود؟
محرك و عامل ايراد اين خطبه، اين بود كه وقتي رسول الله صلی الله علیه و سلم، چهاردهم ذي الحجه هنگام حجه الوداع به مكه مكرمه رسيدند؛ پس از اداي عمره، تا چهار روز در مكه مكرمه اقامت گزيدند. در همين مدت، علي رضی الله عنه كه رمضان سال دهم هجري به يمن تشريف برده بود خود را به مكه رسانيد و خمسي (5/1 مال غنيمت) را كه حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم، براي دريافت آن به يمن فرستاده بودند به حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم تحويل داد. در اين سفر بعضي از ياران علي رضی الله عنه ، از دست وي شكايتهايي داشتند.
پس از بازگشت از يمن ، اين شكايات نزد رسول اكرم صلی الله علیه و سلم مطرح شد. اين شكايات چه بودند؟ در اين باره، روايتهاي مختلفي آمده است. ظاهراً چنين معلوم مي شود كه ياران مختلف، شكايات جداگانه اي داشته اند. در «البداية و النهاية» حافظ ابن كثير (رح) در باب «بعث رسول الله صلی الله علیه و سلم علي ابن ابي طالب و خالد بن الوليد الي اليمن قبل حجه الوداع» آن روايات را جمع كرده است. خلاصه آن روايات اين است:
1- حضرت بريده اسلمي مي فرمايد: كه در دلم نسبت به علي رضی الله عنه كمي كدورت بود. اتفاقاً در همان روزها قرار شد كه به يمن برويم. علي رضی الله عنه از طرف حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم مأمور وصول اموال خمس بود. وي كنيزكي را از خمس براي خود برداشت.
خبر به حاكم يمن خالد بن وليد رضی الله عنه رسيد. اين خبر باعث ناراحتي وي شد. شكايت نامه اي به نام رسول الله صلی الله علیه و سلم نوشته فرستاد. نامه رسان من بودم. در حاليكه نامه را به دست داشتم در خدمت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم حاضر شدم. نامه را براي رسول الله صلی الله علیه و سلم داشتم مي خواندم و تأييد هم مي كردم كه در اين اثناء حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم دستم را گرفته و فرمودند: آيا كدورتي در دلت نسبت به علي وجود دارد؟ عرض كردم: بله. فرمودند: با او كينه نداشته باش، اگر به او محبت مي ورزي بيشترش كن. چون كه قسم به آن ذاتي كه جان محمد به دست اوست سهم خانواده علي از اموال خمس بيش از يك كنيز است. بريده مي گويد: پس از اين فرمان حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم هيچكس، محبوب تر از علي برايم نبود.[37]
2- عمرو بن شاس اسلمي رضی الله عنه مي فرمايد: (وي اصحاب حديبيه مي باشد) من جزو لشكري بودم كه حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم، آن را به فرماندهي علي رضی الله عنه ، به يمن گسيل داشت. علي رضی الله عنه با من رفتار نامناسبي كرد. رفتارش باعث خشم و ناراحتي من شد. وقتي كه به مدينه برگشتم، در مجالس مختلف و براي اشخاص مختلف، خشم و نفرت خويش را اظهار كردم. روزي در مسجد بودم. رسول اكرم صلی الله علیه و سلم نشسته بودند. وقتي متوجه نگاهم به سوي خود شدند، ايشان نيز نگاه خود را به طرف من كردند. از جا برخاسته، نزديك ايشان نشستم. فرمودند: اي عمرو! به خدا! تو مرا آزار دادي. عرض كردم: انا لله و انا اليه راجعون. من از اينكه به رسول الله آزار برسانم، به خدا پناه مي برم، فرمودند: هر كه علي را اذيت كند مرا اذيت كرده است.[38]
3- ابوسعيد خدري رضی الله عنه مي فرمايد: رسول الله صلی الله علیه و سلم، علي رضی الله عنه را به يمن فرستاد. من هم در آن لشكر بودم. زمانيكه شتران صدقه، بدست ما افتاد از علي رضی الله عنه خواستيم كه به ما اجازه دهد تا بر آنها سوار شويم. چرا كه شتران ما، در وضعيت خوبي قرار نداشتند. اما وي اجازه نداد و فرمود: در اين شتران، سهم شما بيش از سهم عامه مسلمين نيست. از يمن كه برمي گشتيم در راه علي رضی الله عنه ، جانشيني براي خود تعيين كرد و خود، براي بدست آوردن همراهي رسول الله صلی الله علیه و سلم با شتاب تمام رهسپار مكه شد و توانست سعادت همراهي رسول الله صلی الله علیه و سلم را در حج، حاصل كند. پس از انجام مناسك حج، رسول اكرم صلی الله علیه و سلم، به علي رضی الله عنه دستور داد كه پيش دوستان خود برود. علي رضی الله عنه خود را به لشكر رسانيد. پس از رفتن علي رضی الله عنه ، ما در يمن از جانشين وي چيزي را كه از خود علي خواسته بوديم خواستيم. او خواسته ما را قبول كرده، شتران صدقه را به ما سپرد. علي رضی الله عنه وقتي ديد كه شتران صدقه، نه تنها دارند استفاده مي شوند بلكه در نتيجه سواري، به تدريج ضعف نيز در آنها پديدار مي شود، بر جانشين خويش، خشمگين شد. ابو سعيد خدري رضی الله عنه مي گويد: من سوگند ياد كردم به مدينه (شهر) رسيده تمام پيشآمدها را به اطلاع رسول اكرم صلی الله علیه و سلم خواهم رسانيد و از علي رضی الله عنه شكايت خواهم كرد كه بر ما خيلي سخت گرفته و براي تكميل قسم خويش، پس از آنكه به شهر داخل شديم به خدمت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم رسيدم. اوّلين برخوردم با ابوبكر صديق رضی الله عنه بود كه از خدمت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم داشت برمي گشت. وي از حال بنده جويا شد. به همراه من برگشته از رسول اكرم صلی الله علیه و سلم اجازه ورود براي بنده خواست.
رسول اكرم صلی الله علیه و سلم اجازه ورود دادند. داخل شده، به رسول اكرم صلی الله علیه و سلم سلام عرض كردم. جواب سلامم را داده و در حقم دعا فرمودند. رو به طرف من كرده، پيوسته احوال من و خانواده ام را مي پرسيدند و از چيزهاي ديگر جويا شدند تا اينكه از علي شكايت كردم كه او در سفر با ما به سختي رفتار كرده. رسول اكرم صلی الله علیه و سلم خاموش به حرفهايم گوش مي دادند. نزديكتر رفتم. به شكاياتم از دست علي ادامه دادم. در اثناي كلام، ايشان دست مبارك خويش را بر رانم زده فرمودند: اي سعد بن مالك! شكايات برادرت علي را بگذار. قسم به خدا! مي دانم كه او في سبيل الله، بهترين كار را انجام داده است. سعد بن مالك مي گويد: در دلم گفتم: مادرم بر من بگريد. به خدا قسم! پس از اين، هرگز علي را به بدي ياد نخواهم كرد نه جهراً نه سراً.[39]
4- روايتي از يزيد بن طلحه است كه سبب خشم و ناراحتي لشكريان علي رضی الله عنه ، اين بود كه وي جانشيني براي خود تعيين كرده و خود نزد رسول اكرم صلی الله علیه و سلم رفت. اين جانشين، براي هر يك از افراد لشكر، يك دست لباس داد. زماني كه حضرت علي رضی الله عنه ، به لشكر رسيد ديد كه هر كدام از افراد لشكريك دست لباس پوشيده اند علي رضی الله عنه فرمود: چرا پيش از آنكه نزد رسول اكرم صلی الله علیه و سلم برسانيم اين كار را كرديد؟ لباسها را از همه پس گرفت. هنگامي كه لشكريان، به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و سلم رسيدند شكايات خود را از حضرت علي رضی الله عنه مطرح كردند.[40]
5- طبق روايت ترمذي از عمران بن حصين رضی الله عنه ، رسول الله صلی الله علیه و سلم لشكري به فرماندهي علي بن ابيطالب رضی الله عنه روانه كرد. به آنجا كه رسيد قصه جاريه پيش آمد. مردم اعتراض كردند. چهار صحابي با هم تصميم گرفتند وقتي نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم رفتيم به ايشان عرض خواهيم كرد كه علي چكار كرده؟ مسلمانان، پس از مراجعت از سفر، قبل از هر چيز، به ملاقات رسول اكرم صلی الله علیه و سلم مي شتافتند سپس به خانه هاي خود مي رفتند. اين قافله هم، پس از بازگشت، جهت عرض سلام به خدمت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم حاضر شدند. يكي از آن چهار صحابي بلند شد و عرض كرد: يا رسول الله! شما علي را نديديد چكارها كه نكرد؟ رسول الله صلی الله علیه و سلم با شنيدن حرفش، روي از او برگردانيدند. دومي بلند شد و شكايت خود را مطرح كرد. رسول اكرم صلی الله علیه و سلم از اين هم اعراض كردند. سومي بلند شد. او هم از دست علي رضی الله عنه شكايت كرد. رسول اكرم صلی الله علیه و سلم توجهي به حرفهايش نكردند. آنگاه چهارمي بلند شد و حرفهايي مانند سه نفر قبلي زد. پس از آن، رسول الله صلی الله علیه و سلم در حالي كه خشم بر چهره مباركشان نمايان بود رو به طرف اينها كرده فرمود: شما از علي چه مي خواهيد؟ شما از علي چه مي خواهيد؟ شما از علي چه مي خواهيد؟ همانا علي از من است و من از اويم. بعد از من، او محبوب هر مؤمن است.[41]
توجه: از روايت واقدي در كتاب المغازي، چنين بر مي آيد كه علي رضی الله عنه ، هنگام بازگشت از يمن، همراه تمام لشكر بود. البته وقتي كه لشكر به جايي به نام «فتق» رسيد (روستايي در نزديكي طائف) علي رضی الله عنه ابو رافع را جانشين خود قرار داده خود با عجله به مكه رفت تا به خدمت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم برسد. پس از ملاقات و گفتگو با رسول الله صلی الله علیه و سلم، علي رضی الله عنه ، دوباره خود را به لشكر رسانيد. در اين هنگام لشكر داشت از سدره وارد مكه مي شد. همانجا علي رضی الله عنه به خاطر سوار شدن بر شتران صدقه و پوشيدن لباسها، شديداً اظهار ناراحتي و نارضايتي كرد و افراد را وادار كردكه لباسها را از تن درآورند. اين كار باعث شد تا لشكريان نزد رسول صلی الله علیه و سلم از دست حضرت علي رضی الله عنه شكايت كنند.[42]
اين توجيه بين روايت كتاب المغازي و روايات گذشته، قطعي مي گردد كه در روايات عربي، هر جا كه لفظ «المدينه» آمده، مراد از آن مدينه منوره نمي باشد بلكه شهر مكه مراد است. براي اينكه در عربي، «مدينه» به مطلق شهر گفته مي شود.
از جمع بندي رواياتي كه از «البداية و النهاية» نقل كرديم و الفاظ و اسناد مختلفي كه در كتب تفسير، حديث و تاريخ آمده به خوبي واضح مي شود كه در دل برخي از مردم، خصوصاً در دل كساني كه در سفر يمن، همراه علي رضی الله عنه بودند نسبت به علي رضی الله عنه ، بدگماني و يا كدورت پيدا شده بود. رسول اكرم رحمت دو عالم صلی الله علیه و سلم كه در سفر بزرگ و مهم حجه الوداع، براي برحذر داشتن امت از گمراهي و دو دستگي، گام به گام با نصائح و خطبه ها، مردم را ارشاد و راهنمايي مي كردند چگونه مي توانستند تحمل كنند كه بطور جمعي، در دل مردم نسبت به علي رضی الله عنه بدگماني پيدا شود؟ در حالي كه علي رضی الله عنه از بزرگان صحابه و از السابقون الاولون بشمار مي آيد و در آينده مي بايد در وقت خود، وظايف و مسئوليت رهبري و امامت اين امت را بر عهده بگيرد. به همين جهت پيغمبر اكرم صلی الله علیه و سلم در غدير خم، نه تنها برائت علي رضی الله عنه را آشكار ساختند بلكه به امت نيز دستور دادند كه با علي رضی الله عنه محبت و ارادت داشته باشند.[43]
همين مطلب را، امام و دانشمند مشهور جهان در تفسير، حديث و تاريخ چنين اظهار كرده اند:
و المقصود ان عليا لما كثر فيه القيل و القال من ذلك الجيش بسبب منعه اياهم استعمال ابل الصدقة و استرجاعه منهم الحلل التي اطلقها لهم نائبه، و علي معذور فيما فعل لكن اشتهر الكلام فيه في الحجيج فلذالك والله اعلم لما رجع رسول الله صلی الله علیه و سلم من حجة و تفرغ من مناسكه و رجع الي المدينة فمر بغدير خم قام في الناس خطيباً فبرأ ساحة علي ورفع من قدره ونبه على فضله ليزيل ما وقر في نفوس كثير من الناس.
و مقصود آنكه، وقتي از طرف لشكر، قيل و قال در شأن علي فزوني گرفت چرا كه لشكريان را از استفاده از شتران صدقه باز داشته بود و لباس هايي كه جانشينش اجازه پوشيدن به آنها را داده بود پس گرفته بود حضرت علي رضی الله عنه در آنچه كرده بود شرعاً معذور بود ولي در حجه الوداع، گفتگو عليه علي اوج گرفت. براي همين (والله اعلم) رسول الله صلی الله علیه و سلم پس از فراغت از حج و مناسك حج، در راه بازگشت به مدينه در غدير خم، خطبه اي ايراد كردند كه در آن پاكي، رفعت شأن و علو مرتبه علي را متذكر شده، مردم را از فضيلت وي آگاه كردند تا كه بدگماني كه در دل بسياري از مردم ريشه دوانيده بود دور گردد.[44]
اگر در كنار عوامل واقعه غدير خم، و رويدادهاي بعد از آن  از قبيل اينكه: امامت مسجد نبوي به ابوبكر صديق رضی الله عنه واگذار شد؛ دلايل و هدايات واضح و روشن، براي خلافت حضرت ابوبكر صديق رضی الله عنه وجود دارد؛ و بعد از آن طرف، پس از رحلت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم به ترتيب: ابوبكر صديق رضی الله عنه ، عمر فاروق رضی الله عنه ، عثمان غني رضی الله عنه به خلافت رسيدند؛ همچنين حضرت علي رضی الله عنه در دور خلافت و امامت خود با مخالفت هاي حضرت معاويه رضی الله عنه و همراهانش مواجه خواهد شد. اگر همة اين ها نيز مورد مطالعه و بررسي قرار گيرد به اين واقعيت پي خواهيم برد كه اعلام پاكي شأن علي، محبت و مهر ورزي با او از طرف رحمت عالم صلی الله علیه و سلم در غدير خم، بسيار به موقع و بجاست. (صلي الله عليه و سلم و جزاه الله تعالي عن امته بما هو اهله).
پس از اين بحث طولاني، بحمد لله، اين اشكال رفع مي شود كه چه نيازي داشت حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم  در غدير خم، درباره حضرت علي رضی الله عنه خطبه اي ايراد فرمايد.

 
خطبه غدير خم و كتب حديث
صحيحين:
در بخاري شريف، اين خطبه، منقول نيست.[45]
در صحيح مسلم، در باب فضائل علي خطبه، فقط با اين الفاظ آمده است:
اما بعد الا ايها الناس فانما انا بشر يوشك ان ياتي رسول ربي فاجيب و انا تارك فيكم الثقلين اولهما كتاب الله، فيه الهدي و النور فخذوا كتاب الله و استمسكوا به، فحث على كتاب الله و رغب فيه ثم قال و اهل بيتي، اذكركم الله في اهل بيتي، اذكركم الله في اهل بيتي، اذكركم الله في اهل بيتي.
بعد از حمد و سلام؛ هان اي مردم! من هم انسان هستم. نزديك است پيك پروردگارم از راه فرا رسد و من دعوتش را اجابت كنم دو چيز گرانبها در ميان شما مي گذارم. اولي كتاب الله است كه هدايت و نور در آن است. آنگاه مردم را به اعتنا به قرآن تشويق و ترغيب كرد. سپس فرمود: (و دومي) اهل بيتم است. درباره اهل بيتم، خدا را يادآوري تان مي كنم، درباره اهل بيتم، خدا را يادآوري تان مي كنم، درباره اهل بيتم، خدا را يادآوري تان مي كنم.[46]
ترمذي:
در جامع ترمذي، در باب مناقب علي، چند روايت آمده است ولي ذكري از خطبة غدير نيست. يك روايت از حضرت عمران بن حصين رضی الله عنه است كه در آن، اين واقعه مذكور است كه پس از بازگشت از سفر يمن، در خدمت حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم حاضر شديم و طبق برنامة قبلي، چهار نفر از ما يكي پس از ديگري، شكايات خود را از حضرت علي رضی الله عنه در خدمت حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم مطرح كردند.  پس از استماع شكايات، حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم فرمودند:
«ما تريدون من علي، ما تريدون من علي، ما تريدون من علي أن علياً مني و أنا منه و هو ولي كل مؤمن من بعدي - قال الترمذي هذا حديث غريب لا نعرفه الا من حديث جعفر بن سليمان»
شما از علي چه مي خواهيد؟ شما از علي چه مي خواهيد؟ شما از علي چه مي خواهيد؟ بدون ترديد علي از من است و من از علي هستم و او پس از من ولي (محبوب) هر مؤمن است. ترمذي پس از بيان حديث مي فرمايد: اين حديث، غريب است و ما اين حديث را فقط با روايت جعفر بن سليمان مي شناسيم.[47]
روايت دوم ترمذي، از حضرت زيد بن ارقم رضی الله عنه است كه رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند:
من كنت مولاه فعلي مولاه قال الترمذي: هذا حديث حسن غريب. يعني هركه مرا دوست دارد علي را دوست دارد. ترمذي پس از بيان حديث مي فرمايد: اين حديث، حسن غريب است.[48]
روايت سوم ترمذي، از حضرت براء بن عازب رضی الله عنه است كه رسول الله صلی الله علیه و سلم دو لشكر، يكي به فرماندهي حضرت علي رضی الله عنه و ديگري به فرماندهي خالد بن وليد رضی الله عنه اعزام كرده فرمودند: اگر جنگ شود امير، حضرت علي رضی الله عنه ، خواهد بود. حضرت علي رضی الله عنه قلعه را فتح (تصرف) كرد و كنيزي براي خود گرفت. حضرت خالد بن وليد رضی الله عنه شكايت نامه اي نوشته و توسط من به رسول اكرم رضی الله عنه ارسال كرد. نامه را رساندم. هنگامي كه شروع به خواندن نامه كردم چهرة حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم متغير شد. آنگاه فرمودند:
 «ما تري في رجل يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله»
يعني نظر شما دربارة كسي كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش، او را دوست دارند چيست؟ براء  مي گويد عرض كردم: من از خشم و قهر خدا و رسولش، به خدا پناه مي برم. پس از آن، حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم سكوت فرمودند.[49]
ابن ماجه
در ابن ماجه، حديث غدير خم، از حضرت براء بن عازب رضی الله عنه روايت شده است. مي فرمايد: ما همراه رسول الله صلی الله علیه و سلم از حج بر مي گشتيم. در مسير راه، جايي فرود آمدند. دستور به نماز دادند. سپس دست حضرت علي رضی الله عنه را گرفته فرمودند:
الست اولي با المؤمنين من انفسهم قالو بلي قال الست اولي بكل مؤمن من نفسه قالوا بلي قال فهذا ولي من انا مولاه، اللهم وال من والاه، اللهم عاد من عاداه. (في الزوائد اسناده ضعيف، لضعف علي بن زيد بن جدعان)
آيا ارزش من براي مؤمنين، بيش از جانشان نيست؟ حاضرين عرض كردند: بله؟ فرمودند: آيا من، براي هر مؤمني محبوب تر از جانش نيستم؟ حضّار عرض كردند: بله ؟ فرمودند: هر كه من محبوب اويم علي محبوب اوست. پروردگارا! هر كه با او محبت كند تو با او محبت فرما و هر كه از او نفرت داشته باشد تو از او متنفر باش.
توجه: در الزوائد، اسناد اين حديث، ضعيف گفته شده است. براي اينكه در اين روايت، علي بن زيد بن جدعان، راوي ضعيفي است.[50]
نسائي:
در سنن مجتبي نسائي، روايتي از مناقب وجود ندارد. البته چند روايت در السنن الكبري للنسائي هست. دو روايت از بريده رضی الله عنه است كه در آن، همان قصه، مذكور است كه بريده رضی الله عنه وقتي از علي رضی الله عنه شكايت كرد و رسول اكرم صلی الله علیه و سلم طبق يك روايت در جواب فرمودند:
من كنت وليه فعلي وليه: يعني هركه من دوستش مي باشم علي نيز دوست اوست.
و طبق روايت ديگر فرمودند:
يا بريده الست اولي با المؤمنين من انفسهم؟ قلت: بلي يا رسول الله قال من كنت مولاه فعلي مولاه.
اي بريده، آيا من براي مؤمنين، دوستدارتر از جانشان نيستم؟ عرض كردم: بله يا رسول الله! فرمودند: هر كه من محبوب اويم علي محبوب اوست.
يك حديث از عمران بن حصين رضی الله عنه روايت شده است كه طبق آن فرمودند:
«إن علياً مني، و أنا منه و هو ولي كل مؤمن من بعدي»
همانا علي از من و من از اويم و او پس از من، محبوب هر مؤمن خواهد بود.
ولي در اين سه روايت تصريح نشده كه اين روايات، مربوط به «خطبة غدير» هستند. دو روايت اولّي، به طور يقين مربوط به پيش از خطبة غدير، هنگامي كه حضرت بريده رضی الله عنه از دست حضرت علي رضی الله عنه شكايت كرده بود هستند. البته روايتي از حضرت زيد بن ارقم رضی الله عنه در سنن كبري نسائي وجود دارد كه در آن خطبه غدير تصريح شده است.
حضرت زيد بن ارقم رضی الله عنه مي فرمايد: زماني كه رسول الله صلی الله علیه و سلم از حجه الوداع بر مي گشتند در غدير خم فرود آمدند. طبق دستور ايشان، زير چند درخت بزرگ، پاك و تميز كرده شد. سپس فرمودند:
«كاني قد دعيت فاجبت، اني تركت فيكم الثقلين، احدهما اكبر من الاخر كتاب الله و عترتي اهل بيتي، فانظرو كيف تخلفون فيها، فانهما لن يتفرقا حتي يراد علي الحوض، ثم قال ان الله مولاي، و انا ولي كل مؤمن ثم اخذ بيد علي فقال من كنت وليه فهذا وليه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.»
مانند اينكه بسوي خدا فراخوانده شده ام و بايد اجابت كنم و در ميان شما دو چيز گرانبها مي گذارم. يكي از ديگري بزرگتر است. كتاب الله، عترت و اهل بيتم؛ ببينيد پس از من، شما با آنها چگونه برخورد مي كنيد؟ چرا كه اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا آنكه كنار حوض كوثر به من برسند. سپس فرمودند: همانا خدا مولاي من است و من محبوب هر مؤمن هستم. سپس دست علي را گرفته فرمودند: هر كه را من محبوبش باشم علي محبوب اوست. پروردگارا! هر كه با او محبت ورزد تو با او محبت فرما و هركه با او دشمني كند تو با او دشمن باش.
زيد بن ارقم رضی الله عنه مي فرمايد: در زير درختان كسي نبود كه تمام واقعات و بيانات رسول اكرم صلی الله علیه و سلم را نديده يا نشنيده باشد.[51]
مسند امام احمد بن حنبل
در مسند احمد، چندين روايت در اين رابطه به چشم مي خورد. در بيشتر اين روايات، همان مضامين هستند كه در روايات گذشته آمد. البته دو روايت را كه در آن كمي اضافه وجود دارد در اينجا مي آوريم:
اوّلين روايت از حضرت براء بن عازب رضی الله عنه مرويست، مي فرمايند:
باري  به همراه رسول الله صلی الله علیه و سلم در سفر بوديم كه در راه در محلي به نام غدير خم توقف كرديم. اعلام شد كه مردم براي نماز جمع شوند. زير دو درخت، بخاطر رسول الله صلی الله علیه و سلم پاك و تميز كرده شد. پس از اقامه نماز ظهر،  رسول الله در حالي كه دست حضرت علي رضی الله عنه  را گرفته بودند فرمودند:
«الستم تعلمون اني اولي بالمؤمنين من انفسهم قالوا بلي، قال الستم تعلمون اني اولي بكل مومن من نفسه قالوا بلي، قال فاخذ بيد علي فقال من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، قال فلقيه عمر بعد ذلك فقال له هنيئا يا ابن ابي طالب اصبحت و امسيت مولي كل مؤمن و مؤمنه»
ترجمه: آيا شما نمي دانيد كه من براي مومنين، عزيزتر از جانشان هستم؟ صحابه عرض كردند: بله يا رسول الله؟ فرمودند: آيا نمي دانيد كه من براي هر مؤمن، محبوب تر از جان او هستم؟ صحابه عرض كردند: بله؟ سپس دست علي را گرفته فرمودند: هر كه مرا دوست مي دارد علي را دوست مي دارد. خدايا هر كه با علي محبت ورزد تو با او محبت فرما و دشمن كسي باش كه با علي عداوت داشته باشد. حضرت براء بن عازب رضی الله عنه مي فرمايد: پس از آن، حضرت عمر رضی الله عنه با حضرت علي رضی الله عنه ملاقات كرد و فرمود: اي علي! مباركت باشد. اينك شما صبح و شام، محبوب هر مرد و زن مؤمن هستي.[52]
2- روايت دوم از حضرت ابوالطفيل رضی الله عنه است كه حضرت علي رضی الله عنه ، مردم را در مسجد جامع كوفه جمع كرده فرمود: هر كس كه در غدير خم سخني را كه رسول الله صلی الله علیه و سلم در مورد من شنيده باشد از جاي خود برخيزد. سي نفر (صحابه) از ميان جمعيت برخاست. راوي ابو نعيم مي گويد: تمام ايشان به اين امر گواهي دادند كه رسول الله صلی الله علیه و سلم دست حضرت علي رضی الله عنه را گرفته فرمودند:
«اتعلمون اني اولي بالمؤمنين من انفسهم قالوا نعم يا رسول الله قال من كنت مولاه فهذا علي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.»
يعني: آيا مي دانيد كه من براي مؤمنين، محبوب تر از جانشان هستم؟ مردم گفتند: بلي يا رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: هر كه مرا دوست بدارد علي را دوست مي دارد. خدايا با كسي كه با علي محبت داشته باشد محبت فرما و دشمن كسي باش كه با علي دشمني كند.[53]
علاوه بر اين دو روايت، مفاهيم تمام رواياتي كه در جلدهاي مختلف مسند احمد آمده عيناً همان است كه در روايات صحاح سته وجود دارد و مطلبي تازه  غير از مطالب روايات صحاح سته در آنها به چشم نمي خورد.
روايات ديگر غير از اين دو روايت، در اين صفحات از مسند احمد قرار دارند:
(1)        4/367 (2) 4/368 - (3) 4/372 (4) 4/437 (5) 5/347 (6) 5/350 (7) 5/351 (8) 5/356 (9) 5/358
با حديث غدير و تفصيلات خطبه اش كه با اسانيد صحيح در كتب مشهور حديث نقل شده آشنا شديد.

خلاصه اي از خطبه
با در نظر گرفتن تمام اين روايات، هر شخص به راحتي مي تواند نتيجه بگيرد كه در اين خطبه، اساساً اهميت دو چيز بيان شده است. يكي: فضيلت و عزت اهل بيت، ديگري: محبت با علي رضی الله عنه . ابتداي خطبه به بيان فضيلت اهل بيت اختصاص دارد و در بخش دوم آن، به محبت ورزي با علي رضی الله عنه حكم شده است. قسمت دوم خطبه، مربوط به حديث موالات است كه شيعه با استدلال از همين حديث، «عقيده امامت» و «خلافت بلافصل» علي رضی الله عنه را به اثبات مي رساند. مناسب مي دانيم كه پيش از گفتگو درباره حديث موالات كه در واقع هدف اصلي ماست بحثي درباره قسمت اول خطبه حديث ثقلين داشته باشيم. چرا كه اين قسمت از خطبه نيز در جاي خود از اهميت بسزايي برخوردار است و اگر با دقت تمام مطالعه شود گمراهي خوارج و شيعه به خوبي واضح خواهد شد. به همين جهت، نخست به تشريح قسمت اول خطبه تحت عنوان «حديث ثقلين» مي پردازيم؛ آنگاه به توضيح و تبيين قسمت دوم خطبه «حديث موالات» ان شاء الله خواهيم پرداخت.

 

حديث ثقلين

حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم در ابتداي اين خطبه چنين فرمودند:
اما بعد ألا ايها الناس فانما انا بشر يوشك ان ياتي رسول ربي فاجيب و انا تارك فيكم ثقلين او لهما كتاب الله فيه الهدي و النور، فخذوا كتاب الله و استمسكوا به فحث على كتاب الله و رغب فيه ثم قال و اهل بيتي، اذكركم الله في اهل بيتي، اذكركم الله في اهل بيتي، اذكركم الله في اهل بيتي.
«هان اي مردم! همانا من فردي از بشر هستم. نزديك است كه پيك پروردگارم (مرگ) به سراغم بيايد و من اجابتش كنم. در ميان شما دو چيز گرانبها مي گذارم. يكي كتاب الله است كه در آن هدايت و نور مي باشد. پس از آن، رسول اكرم صلی الله علیه و سلم، مردم را تشويق به چنگ زدن به كتاب الله كردند. سپس فرمودند: ديگري اهل بيت من است. درباره اهل بيتم، خدا را ياد آور شما مي شوم،  درباره اهل بيتم، خدا را ياد آور شما مي شوم، درباره اهل بيتم، خدا را ياد آور شما مي شوم.»[54]
اني قد تركت فيكم الثقلين، احدهما اكبر من الآخر، كتاب الله (حبل ممدود من السما الي الارض) و عترتي اهل بيتي، فانذروا كيف تخلفوني فيهما، فانهما لن يتفرقا حتي يردا على الحوض.
من در ميان شما دو چيز گرانقدر كه يكي از ديگري بزرگتر است گذاشتم. كتاب الله و خاندانم( اهل بيتم)  اكنون ببينيد پس از مرگ، شما با آنان چگونه رفتار مي كنيد؟ چرا كه اين دو از هم جدا نمي شوند تا اينكه در حوض كوثر نزد من بيايند.[55]
حديث ثقلين و ترجمه آن، پيش روي شماست. چنانكه شما هم مي بينيد رسول الله صلی الله علیه و سلم در اين خطبه اش، ثقلين يعني دو چيز گرانبها را ذكر فرمودند و خاطر نشان ساختند كه من دو چيز، گذاشته و مي روم، اولي كتاب الله است. آنگاه توجه مردم را به چنگ زدن به كتاب الله و عمل بر آن مبذول داشتند و فرمودند: مقام كتاب الله، والاتر از هر چيز ديگر است، پس از بيان فضائل كتاب الله، از اهل بيت ذكر به ميان آورده فرمودند: درباره اهل بيتم خدا را يادآور شما مي شوم.
تنها چيزي كه از روايت مسلم معلوم مي شود اين است كه مقصود از ذكر اهل بيت، شناساندن حقوق اهل بيت و خوش رفتاري مردم با آنهاست. به همين خاطر، ايشان (طبق روايت مسلم) درباره آنها فرمودند: درباره اهل بيتم خدا را يادآوري تان مي كنم، اما روايت نسائي و مسند احمد، آشكارا نشان مي دهد كه ذكر اهل بيت به عنوان دومين چيز گرانبها از ثقلين مي باشد. بنابراين اولي كتاب الله و دومي اهل بيت شد.
در اينجا ممكن است در ذهن خواننده گرامي، اين اشكال پيدا شود كه از آيات بي شمار كتاب الله و از احاديث طيبه، چنين معلوم مي شود كه بعد از كتاب الله، مقام دوم از آن سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم است. براي همين است كه در جاهاي متعدد با تعبيرات مختلف اين مطلب عنوان شده است: ) أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ & آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ &، وَمَن يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ ....( و در اينجا پس از كتاب الله، اهل بيت مطرح شده است. پاسخ چيست؟
پاسخ آن كاملاً واضح است. بدون ترديد، گرانبهاترين چيز بعد از كتاب الله، سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم مي باشد. در اين، جاي هيچگونه شكي وجود ندارد. اهل اسلام نيز در اين باره اختلاف نظر ندارند كه مقام دوم پس از كتاب الله به چه چيزي اختصاص دارد. منظور از ذكر اهل بيت در حديث ثقلين، سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم مي باشد. سخن همين است و بس. براي اينكه اهل بيت، عاشقان راستين سنت نبوي بودند. همين ها بودند كه با صدق دل بر آن عمل مي كردند. بنابراين، ذكر اهل بيت در واقع، قائم مقام ذكر سنت نبوي است.
روايات موطاي امام مالك و مستدرك حاكم نيز، اين مطلب را تأييد مي كنند.
در موطاي امام مالك (رح) چنين آمده است:
 عن مالك انه بلغه ان رسول الله صلی الله علیه و سلم قال تركت فيكم امرين لن تضلوا ما تمسكتم بهما كتاب الله و سنة نبيه.
يعني: به امام مالك، اين روايت رسيده است كه رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: من در ميان شما دو چيز مي گذارم تا زماني كه به آن چنگ خواهيد زد هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب الله و سنت پيغمبرش.[56]
در مستدرك حاكم، روايتي از حضرت ابوهريره رضی الله عنه است كه رسول الله صلی الله علیه و سلم در حالي كه در حجه الوداع خطبه ايراد مي كردند فرمودند:
«اني قد تركت فيكم شيئين لن تضلوا بعد هما، كتاب الله و سنتي، و لن يتفرقا حتي يردا علي الحوض.»
 همانا من در ميان شما دو چيز گذاشته ام كه با وجود آن دو، هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب الله و سنت من، و آن دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد تا اينكه در حوض كوثر نزد من بيايند.[57]
بسياري از آيات و احاديث كه در آنها نام كتاب و سنت، با هم ذكر شده اند و اين دو روايت كه همينك نقل كرديم را نمي توان ناديده گرفت. پس بايد پذيرفته شود كه ذكر اهل بيت در حديث ثقلين، قائم مقام سنت نبوي است. مراد بودن سنت نبوي از اهل بيت در اينجا، چنان است كه در حديثي ديگر، حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم، صريحاً حكم داده است كه به سنت خلفاي راشدين رضی الله عنهم چنگ زنيد.‌‌
«عليكم بسنتي و سنت الخلفاء الراشدين المهديين من بعدي تمسكوا بها و عضوا عليها بالنواجذ.»
يعني: بر شماست كه به سنت من و سنت خلفاي راشدين هدايت يافتگان پس از من عمل كنيد. بر آن چنگ زنيد و با دندان محكم بگيريد.[58]
گويا مقصود اصلي، سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم است و آشنايي و شناخت سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم، از طريق آشنايي با سنت خلفاي راشدين و اهل بيت ميسِر مي گردد و عمل بر سنت اينان، عمل بر سنت آن حضرت صلی الله علیه و سلم محسوب مي شود. چرا كه خلفاي راشدين و اهل بيت از جمع صحابه كرام y، به خاطر دارا بودن امتيازات نماياني، ملاك و معياري براي عمل بر سنت آن حضرت صلی الله علیه و سلم مي باشند.
به هر حال؛ حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم در اين بخش از خطبه خود (حديث ثقلين)، امت را به چنگ زدن به قرآن، تعظيم و بزرگداشت اهل بيت و پيروي از اسوه حسنه آنان رهنمود كردند و فضائل اهل بيت را برشمردند.
ترجمه حديث ثقلين و آنچه ما در تشريح مفهوم آن گفتيم بسيار واضح است. هر خواننده منصف بدون جانبداري (از فرقه اي)، با خواندن آن به همين نتيجه خواهد رسيد، اما شيعه معتقد است از حديث ثقلين، مسئله امامت و خلافت اهل بيت به ثبوت مي رسد. طبق نظريه شيعه، چيزي كه از خطبه حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم به اثبات مي رسد اين است كه حق امامت و خلافت، تنها و تنها از آن اهل بيت مي باشد.
در حالي كه اين مفهوم و برداشت نه در حديث بيان شده و نه مي توان از الفاظ حديث، آن را به اثبات رسانيد. هر شخصي مي بيند كه در الفاظ حديث نه ذكري از ائمه به ميان آمده و نه از امام و نه از خلافت و امامت. اگر حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم واقعاً مي خواستند اعلام كنند كه خلافت و امامت، فقط و فقط در انحصار اهل بيت است هيچ نيرويي نمي توانست ايشان را از اين كار باز دارد. ولي هدف ايشان نه اعلام اين مطلب بود و نه بيان آن. ايشان صلی الله علیه و سلم بطور واضح مي خواستند امت را به محبت و اكرام اهل بيت متوجه گردانند و همين مطلب را در خطبه خويش اظهار داشتند و در حالي كه مردم را از خدا مي ترسانيدند آنان را به محبت با اهل بيت برانگيختند. بنابر همين، امت اسلامي محبت با اهل بيت را جزئي از ايمان و وسيله نجات خود مي دانند.
آنچه ما عرض كرديم براي خواننده عدالت جو كافيست؛ اما بطور ضمني در اينجا با اشاره به چند نكته مناسب معلوم، مي شود كه ان شاء الله فايده هايي نيز در برخواهد داشت.
1- اوّلين نكته اي كه از حديث ثقلين معلوم شد اين است كه تنها كتاب براي ارشاد و رهنمود انسان كافي نيست. همراه كتاب، انساني نيز بايد باشد تا امر هدايت حاصل گردد. بالاتر از قرآن مجيد، چه چيزي مي تواند سرچشمه نور و هدايت، واقع شود؟ اما همراه همين قرآن مجيد كه دولت تلاوت و سرمايه كتاب و حكمت از آن نصيب آدمي مي گردد وجود انسانهاي متقي و به حد تكامل رسيده از لحاظ ظاهر و باطن، حتمي مي باشد تا بتواند به هدف بزرگ تزكيه نائل آيند.[59] به گفته ديگر، براي گام نهادن در مسير هدايت لازم است همراه كتاب الله، رجال الله نيز باشند. اوّلين كسي كه كار مهم تزكيه را به انجام رسانيد رسول اكرم صلی الله علیه و سلم بودند. ايشان از صحابه كرام (به شمول اهل بيت) چنان جماعتي تربيت كردند كه آنان ديني را كه رسول اكرم صلی الله علیه و سلم آورده بودند به ظاهر و باطن خويش جذب نمودند. آنان با استفاده از تعليم و تزكيه ايشان ، درون و برون خود را تابناك كردند. سپس پس از رحلت حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم براي نوراني ساختن دنيا بپا خاستند. در نتيجه كوششهاي بي دريغ آنان، سر تا سر دنيا از انوار دين، روشن گشت.
البته پس از رحلت حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم، صحابه كرام و اهل بيت (هر يك با استقامت تمام بر كل دين در زندگاني خويش) در راه نشر و ترويج دين و فرهنگ اسلامي در ابعاد و شعبه هاي مختلف، مشغول به كار شدند. يكي جهاد را برگزيد، يكي راه تبليغ را، يكي روايت حديث را مي پسنديد، ديگري تفقه را، يكي به امور خلافت اشتغال داشت و ديگري به امر تزكيه قلب، يكي ظاهر امت را درست مي كرد و ديگري باطن امت را. اهل بيت[60]، چونكه عموماً از خلافت فاصله داشتند يا در اين ميدان، كار گرفتن از ايشان مقدور نبود (كه مبادا نبوت تبديل به سلطنت وراثتي شود) بيشتر به تفقه في الدين، حكمت رباني و تزكيه نفس پرداختند. در ميداني كه بدون ترديد، آنان از امتيازات و ويژگي هاي بخصوصي برخوردار بودند.[61] (رضي الله عنهم و عن جميع الصحابه و جزاهم الله عن الأمتّه خير الجزا)
2- نكته دومي كه از حديث ثقلين، ثابت مي شود اين است كه پس از ارتحال حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم براي ارشاد و هدايت، چنانكه چنگ زدن به كتاب الله ضروري است محبت با اهل بيت، تكريم و بزرگداشت آنان نيز جهت هدايت يافتن، لازم مي باشد. در اين حديث، اگر چه ذكري از سنت به ميان نيامده ولي سنت، چيزي جدا از كتاب الله نيست. چرا كه از يك طرف اگر سنت، تفسير اجمالي كتاب الله و عبارت از تنفيذ و اجراي كتاب الله در زندگاني باشد از طرف ديگر، قرآن كريم مملو از[أَطِيعُوا اللهَ وَالرَّسُولَ] مي باشد. به همين دليل، احتياجي به اثبات سنت وجود ندارد. براي اينكه اهميت و حجيت سنت، از خود كتاب الله به ثبوت مي رسد. بسياري از آيات قرآن كريم و احاديث، بطوريكه قبلا عرض شد بيانگر همين مطلب هستند. البته به چند وجه، حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم در اين محل، محبت و تكريم با اهل بيت را بطور خاص واضح فرمودند كه اينك به ذكر آن وجوه مي پردازيم:
الف) درباره محبت با اهل بيت و اكرام آنان، نص صحيح و واضحي در قرآن مجيد نازل نشده است.[62]
به همين دليل، حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم مطابق با مقتضاي حال، مردم را به محبت با اهل بيت و تكريم آنان متوجه نموده فرمودند: «اذكركم الله في اهل بيتي» درباره اهل بيتم شما را توصيه مي كنم كه خدا را در نظر داشته باشيد.[63]
ب) چون عده اي از صحابه كرام از دست حضرت علي رضی الله عنه شكايت داشتند (قبلاً ذكر شد) احتمال داشت امت نسبت به اين طبقه قابل احترام از جماعت مسلمين بدگمان شود. به همين سبب، حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم در اين خطبه، امت را متوجه عظمت و محبت اهل بيت گردانيدند.
ج) اگر اين مطلب هم در نظر گرفته شود كه پس از ارتحال حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم شرف قيادت امت بالاجماع، نصيب ابوبكر صديق رضی الله عنه ، عمر فاروق رضی الله عنه و عثمان غني رضی الله عنه خواهد شد و امت، ديدگانش را فرش راه اين صحابه كرام خواهد كرد و امت اسلامي، بي پروا از ملامت ملامت گران، بطور كامل و به نحو احسن بر دين عمل خواهد نمود احتمال اين خطر وجود داشت كه با سخت كوشي در مقاصد عالي دين؛ اين امت، محبت و اكرام اهل بيت را به فراموشي سپارد. به همين جهت، مناسب بود كه رسول اكرم صلی الله علیه و سلم براي آوردن امت خود به جاده اعتدال، آنان را به طرف محبت و اكرام اهل بيت رضی الله عنهم سوق دهد. شايد در نتيجه همين بود كه درباره باغ فدك و ميراث مالي نبوي، ابوبكر صديق رضی الله عنه اگر چه مطابق با عين تعليمات رسول الله صلی الله علیه و سلم موضعي واضح و موقفي آشكار داشت و امت اسلامي تأييدش كرد اما باز هم سيدنا حضرت ابوبكر صديق رضی الله عنه در راضي كردن خاتون جنت، سيده فاطمه (رضي الله عنها)، هيچ نوع كوتاهي از خود نشان نداد و براي جلب رضايت خاطر ايشان، تمام راههاي حسن سلوك و مدارات را بكار گرفت.[64] (رضي الله عنهما). اين همه به اين خاطر بود كه به اكرام با اهل بيت، حكم شده بود.
3- مطلب سوم كه از حديث ثقلين به اثبات مي رسد اين است كه قرآن و سنت هميشه با هم هستند و هيچگاه از همديگر جدا نمي شوند. چرا كه رسول اكرم صلی الله علیه و سلم در اين خطبه فرمود:
«انهما لن يتفرقا حتي يردا علي الحوض» اين دو (قرآن و اهل بيت) هرگز از همديگر جدا نخواهند شد تا اينكه در حوض كوثر نزد من بيايند.
از اين جمله، به خوبي معلوم مي شود كه اهل حق، كساني هستند كه تا واپسين لحظات زندگي، به اين دو چنگ زنند و در بين آن دو، جدايي نيفكنند.[65]
اكنون بررسي شود كه آن كدام گروه است كه قرآن را به تمام معني قبول دارد؛ هر حرفش را محفوظ مي داند؛ و تلاوتش را باعث اجر و پاداش مي داند، حفظش را براي خود سعادت مي داند؛ در خانه هاي افراد آن گروه، حافظان قرآن مجيد به چشم مي خورد و عمل بر هر لفظ اين قرآن مجيد را نجات خود مي داند.
 [الَّذِينَ آَتَيْنَاهُمُ الكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُولَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الخَاسِرُونَ] {البقرة:121}  
ترجمه: آنانكه داديم ايشان را كتاب (يعني تورات) آنانكه مي خوانند آن را حق خواندن آن، ايشان باور مي دارند هدايت خدا را و هر كه منكر وي باشد پس ايشانند زيانكاران.[66]
و در طرف ديگر، آن كدام گروه است كه قائل به تحريف در قرآن مجيد (نعوذ باالله) است؟ طبق رأي آن گروه، بعضي از سوره ها حذف كرده شده و از بعضي، آياتي كم شده است. در خانه هاي آن گروه، تلاوت قرآن كريم رواج ندارد و بچه هايشان را الله تعالي از نعمت حفظ قرآن كريم، محروم كرده است.
شما خودتان بر ادا هايتان كمي غور و فكر كنيد
ما اگر بـه عـرض برسانيم شكـايت خواهيد كرد
اين حال قرآن است؛ اما در امر اهل بيت، شيعيان خيلي ادعا مي كنندكه با اهل بيت محبت مي ورزند؛ ولي در عقايد و اعمال موقفي كاملاً مخالف با اهل بيت اتخاذ مي كنند. شرح اين مخالفت، آدمي را حيرت زده مي سازد و كتابي مستقل مي خواهد تا به تفصيل نوشته شود.
الله تعالي به شيخ عبدالعزيز محدث دهلوي (رح) جزاي خير دهد. وي در كتاب مشهور خود «تحفة اثنا عشريه» ضمن شرح حديث ثقلين، خاطر نشان ساخته كه نزد اهل تشيع، كتاب الله چه مقامي دارد و با اهل بيت، چگونه و به چه صورت مخالف هستند؟
شيخ عبدالعزيز (رح) 22 عقيده از الهيات، 15 عقيده از نبوت، 6 عقيده از امامت و 7 عقيده از معاد ذكر كرده كه شيعه در آنها، صريحاً با كتاب الله و اهل بيت مخالفت كرده است. سپس او، پس از بررسي تمام فقه، اظهار داشته كه اهل تشيع در تمام اين مسايل فقهي، بطور كلي با اهل بيت مخالفت كرده و مذهبي جداگانه براي خود ساخته اند.
اين بحث طويل مخالفت اهل تشيع با قرآن و اهل بيت، در صفحات بي شمار «تحفه اثنا عشريه» پراكنده است. در ترجمه اردوي آن، اين بحث از ص 247 شروع و تا ص 541 ادامه دارد.[67] مشتاقان اين مبحث به آنجا مراجعه نمايند.
به هر حال از اين چند سطر، خوانندگان عزيز شايد دانسته باشند كه گروه اهل سنت تنها گروهي است كه قرآن را محفوظ مي داند؛ آن را تلاوت مي كند؛ حفظ آن را سعادت مي داند؛ با صدق دل بر آن عمل مي كند؛ محبت و تكريم اهل بيت را نيز جزئي از ايمان خويش مي داند؛ از افعال و اقوال مستند ايشان، صادقانه پيروي مي كند؛ و همين طور متبع راستين «حديث ثقلين» است. اما شيعه، فقط نام قرآن و اهل بيت را مي گيرد. بسياري از عقايد و مسايل فقهيشان، مخالف با تعليمات قرآن و اهل بيت هر دو است بلكه اهل تشيع، همه اهل بيت را قبول هم ندارند. (در اين باره توضيحاتي عرض خواهد شد.)
4- چون ذكر اهل بيت در حديث ثقلين، بارها آمده است. مناسب است كه معلوم مي شود كه در همين جا اين مطلب هم روشن شود كه منظور از اهل بيت چيست؟ و بر چه افرادي صدق ميكند؟
در زبان عربي، به اهل خانه اهل بيت گفته مي شود يعني افرادي كه بطور مستقل و دائمي در خانه سكونت دارند. چنانچه در عرف عام، وقتي اهل خانه گفته مي شود، زن فرزندان نابالغ و غيره را شامل مي شود. فرزنداني كه ازدواج كرده در خانه اي ديگر، سكونت داشته باشند عموماً در اهل خانه خود بشمار نمي آيند. منظور از اهل بيت، در لغت و عرف عام همين است. و اما با توجه به قرآن و سنت، علاوه از ازواج مطهرات رسول الله صلی الله علیه و سلم در اهل بيت و عترت، دختران ايشان، داماد ايشان حضرت علي رضی الله عنه ، نوه هاي ايشان حضرت حسن رضی الله عنه و حضرت حسين رضی الله عنه (و عموي ايشان حضرت عباس رضی الله عنه و فرزندان آنها و ديگر بستگان) هم داخل هستند.
ازواج مطهرات در اهل بيت، اولاً: به اين دليل داخل هستند كه بطور حتم همسران در عرف از جمله اهل بيت (اهل خانه) به شمار مي آيند. ثانياً به اين دليل كه شموليت ازواج مطهرات (رضي الله عنهن) در اهل بيت، از نص قطعي قرآن كريم به اثبات مي رسد. قرآن كريم با صراحت مي فرمايد:
[وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الجَاهِلِيَّةِ الأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآَتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا] {الأحزاب:33}  
ترجمه: و بمانيد در خانه هاي خويش و اظهار تجمل نكنيد مانند اظهار تجمل كه در جاهليت پيشين بود و بر پا داريد نماز را و فرمانبرداري خدا و رسول او كنيد. جز اين نيست كه خداوند مي خواهد دور كند پليدي را از شما اي اهل بيت و پاك كند شما را پاك كردني و ياد كنيد آنچه خوانده مي شود و در خانه هاي شما از آيتهاي خدا و از حكمت. هر آيئنه خدا هست لطف كننده و خبردار.[68]
اين آيه درباره اينكه ازواج مطهرات، از جمله اهل بيت محسوب مي شوند صريح مي باشد. چرا كه اين آيه از آيات آخري يك ركوع مي باشد اين ركوع از آيه 28 : ) يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ ( شروع و در آيه مذكور به اتمام رسيده است. مخاطب تمام اين آيات، ازواج مطهرات هستند. در اين ركوع، از اول گرفته تا آخر 26 صيغه و ضمير مونث آورده شده است كه همگي بدون شك و ترديد راجع به طرف ازواج مطهرات هستند.[69] بنابراين، از اين نص قطعي قرآن مجيد به ثبوت رسيد كه ازواج مطهرات در اهل بيت داخل هستند.
اما شامل بودن علي  رضی الله عنه، فاطمه رضی الله عنها، حسن و حسين رضی الله عنهما از احاديث صحيح به اثبات مي رسد. حديثي در صحيح مسلم است:
عن سعد بن ابي وقاص قال لما انزلت هذا الآيه: [فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ]{آل عمران:61}  دعا رسول الله صلی الله علیه و سلم علياً و فاطمه و حسناً و حسيناً و قال اللهم هولاء اهل بيتي. رواه مسلم و عن عائشه (رضي الله عنها) قالت: خرج النبي صلی الله علیه و سلم غدات و عليه مرط مرحل من شعر اسود فجاء الحسن بن علي فادخله ثم جاء الحسين فادخله معه، ثم جاءت فاطمه فادخلها ثم جاء علي فادخله ثم قال: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم [إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا]
ترجمه: از حضرت سعد ابن ابي وقاص رضی الله عنه روايت است كه وقتي اين آيه:[فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ] نازل شد، رسول الله صلی الله علیه و سلم، علي، فاطمه، حسن و حسين رضی الله عنهم را فرا خوانده فرمودند: اي الله! اينها اهل بيت من هستند. عائشه (رضي الله عنها) مي فرمايد: باري صبح هنگام، رسول اكرم صلی الله علیه و سلم از خانه بيرون رفتند. چادري رنگين با تارهاي سياه روي خود انداخته بودند. حسن بن علي آمد. او را در چادر داخل كردند. سپس حسين آمد. او را هم به چادر داخل كردند. آنگاه فاطمه آمد. او را نيز داخل كردند. قدري بعد علي آمد. او را هم داخل چادر كردند. سپس اين آيه را خواندند: [إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا]
يعني: الله تعالي مي خواهد پليدي را از شما دور گرداند و شما را پاكيزه نگهدارد.[70]
از اين احاديث صحيحه، واضح شد كه در اهل بيت، نه تنها ازواج مطهرات (آيه قرآن به اين امر، صراحتاً دلالت مي كند) بلكه علي، فاطمه، حسن و حسينy هم داخل مي باشند. (چرا كه تصريح آن در احاديث صحيحه آمده است).
بلكه فراتر از اين، بستگان نزديك ديگر رسول اكرم صلی الله علیه و سلم يعني: عموي ايشان عباس رضی الله عنه و فرزندانش و ديگر پسر عموهاي ايشان، در اهل بيتي كه حكم به تكريم و احترام آنها داده شده، درجه به درجه داخل هستند. به اينان «بنو هاشم» گفته مي شود و گرفتن زكات براي آنها شرعاً ناجايز است. از زيد بن ارقم كه راوي حديث ثقلين مي باشد پرسيده شد: آيا ازواج مطهرات در اهل بيت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم داخل نيستند؟ حضرت زيد بن ارقم فرمود:
«نساوه من اهل بيته و لكن اهل بيته من حرم الصدقه بعده قال و من هم قال هم آل علي و آل عقيل و آل جعفر و آل عباس قال كل هولاء حرم الصدقه قال نعم (مسلم) و في الاكمال شرح مسلم: قد جاء ذلك عن زيد مفسرا في غير هذا و قيل من آل محمد قال الذين لا تحل لهم الصدقه الخ».
يعني: ازواج مطهرات از اهل بيت ايشان هستند (ولي در اينجا مراد از اهل بيت كه دستور به اكرام آنها داده مي شود) كساني هستند كه گرفتن صدقه (زكات) بر آنان حرام است وآنها آل علي، آل عقيل، آل جعفر و آل عباس مي باشند.[71]
خلاصه اينكه در اهل بيتي كه حقوقشان در حديث ثقلين يادآوري شده، محبت و اكرام آنان بر امت لازم گردانيده شده، ازواج مطهرات رسول الله صلی الله علیه و سلم، دختران ايشان، داماد ايشان، نوه هاي ايشان، عموي ايشان و پسر عموهاي ايشان مرتبه به مرتبه داخل هستند. اهل بيتي كه هر يك بنا بر فضائل منصوص خود استحقاق احترام، تعظيم، عظمت و مرتبه اي را داراست كه رسول الله صلی الله علیه و سلم در احاديث صحيح براي آنان ثابت كرده و به آنان دستور داده است.
البته به خاطر بايد سپرد كه اگر چه تمام اهل بيت، في الجمله مستحق اكرام، تعظيم و محبت هستندامّا در ميان آنها فرق مراتب هم هست و اين فرق مراتب فقط از احاديث صحيح ثابت است. (اينجا مجال تفصيل آن نيست). مثلاً براي ما هر چهار دختر رسول الله صلی الله علیه و سلم، قابل احترام، قابل تعظيم و اكرام هستند اما از ميان اين چهار مقامي كه سيده فاطمه (رضي الله عنها) دارد بنات مكرمات ديگر ندارند. چرا كه رسول اكرمr، به فاطمه (رضي الله عنها)  لقب «سيده  نساء اهل الجنه» (سرور زنان بهشت) دادند.[72]
5 - در آخر، اين را نيز بايد دانست كه حكم محبت و اكرام با اهل بيت تنها به دليل پيوند خويشاوندي نيست (و گر نه ابولهب و ابوجهل نيز از خويشاوندان ايشان بودند) بلكه همراه پيوند خويشاوندي، دليل اصلي آن، سرمايه اصلي ايمان است كه در نتيجه محبت و قربت رسول الله صلی الله علیه و سلم نصيب اهل بيت شد. اهل بيت چونكه مستقيماً تحت تربيت و مراقبت رسول الله صلی الله علیه و سلم بودند در تزكيه نفس، بهره اي وافر بردند و بدين گونه پيوند خويشاوندي به همراه سرمايه ايماني به رونق و درخشندگي ايشان افزوده است. اين واقعيت را رسول الله صلی الله علیه و سلم در يك حديث بيان فرموده اند. حديث متفق عليه است. عبارت بخاري نقل مي شود:
ان عمرو بن العاص قال سمت النبي صلی الله علیه و سلم جهاراً غير سر يقول: ان آل ابي فلان ليسوا باوليائي، انما وليي الله و صالح المؤمنين (و في روايه) و لكن لهم رحم ابلها ببلالها.
عمر و بن العاص t مي فرمايد: از رسول اكرم صلی الله علیه و سلم شنيدم، در حالي كه به آواز بلند نه آهسته مي فرمودند: خانواده ابي فلان، ولي (محبوب) من نيستند؛ ولي (محبوب، يار، ياور، دوست) من الله است و مؤمنين نيكوكار هستند. بله، پيوند و نسبت خويشاوندي، با كساني است كه آنان را با تَري آن، هميشه تر مي كنم. (يعني به خاطر خويشاوندي، كمكهاي مالي به آنان مي كنم.)[73]
اين حديث پاك، همانطور كه مرتبه خويشاوندي را واضح مي گرداند همينطور در فهم ترجمه و مفهوم لفظ «ولي» نيز ما را ياري مي رساند. چرا كه همين لفظ در قسمت دوم خطبه غدير خم «موالات علي» هم مذكور است كه اينك به توفيق الله تعالي به بيان آن مي پردازيم.

 
حديث الموالات
 چون در روايات حديث در بخش ديگر خطبه، همين لفظ «موالات» بار ها آمده است, قسمت ديگر خطبه غدير را با عنوان «حديث الموالات» آغاز مي كنيم.
پيش از آنكه توجه خوانندگان را به نكات اهم موجود در حديث موالات جلب كنيم مناسب است تمام الفاظ مذكور در روايات، يكجا جمع گردد تا پي بردن به مفهوم آن آسان شود. با استحضار تمام احاديث موالات كه پيشتر نقل كرديم و با صرف نظر از  اختلاف محدثين در صحت و ضعف آنها، باز هم خلاصه آن روايات درج ذيل است. در همه روايات، مطلبي بيشتر از اينها نيست. اين را هم به خاطر داشته باشيد درباره بعضي از كلمات كه در آينده خواهند آمد در روايات تصريح شده كه به خطبه غدير، موبوط مي شوند و درباره برخي ديگر تصريح نشده كه به خطبه غدير، متعلق مي شود يا نمي شود اما چون شيعه، از اين نوع كلمات نيز استدلال مي كند اينها نيز در اينجا آورده مي شود تا موقف و موضع شيعه كاملاً مشخص گردد.
ان عليا مني و انا منه و هو ولي كل من بعدي[74] (ترمذي و نسائي بدون ذكر غدير خم)
من كنت مولاه فعلي مولاه. (ترمذي)
الست اولي با لمؤمنين من انفسهم قالو بلي قال الست اولي بكل مؤمن من نفسه قالو بلي قال فهذا ولي من انا مولاه، اللهم وال من والاه، اللهم عاد من عاداه. (ابن ماجه)
من كنت وليه فعلي وليه. (نسائي)
ان الله مولاي و انا ولي كل مؤمن ثم اخذ بيد علي فقال من كنت وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. (نسائي)
ترجمه روايات بالا:
1-همانا علي از من است و من از علي هستم و او بعد[75] از من (ولي) و محبوب هر مؤمن است. (ترمذي و نسائي)
2-  هر كه را من محبوب و (مولي) او باشم علي محبوب (مولاي) اوست. (ترمذي)
3- آيا من براي مؤمنين بيشتر از جانهايشان، محبوب (اولي) نيستم؟ عرض كردند: بله يا رسول الله!     ايشان فرمودند: آيا من براي هر فرد مؤمن بيشتر از جانش محبوب (اولي) نيستم؟ حاضرين عرض كردند: بله! ايشان فرمودند: هر كس را من محبوب (مولي) باشم علي محبوب (مولي) اوست. اي الله! هر كه با علي محبت (موالات) كند تو با او محبت (موالات) بفرما و اي الله! هر كه از علي نفرت (معاداة) كند تو از او نفرت (معاداة) كن. (ابن ماجه)
4-  هر كس را من محبوب (ولي) او باشم علي محبوب (ولي) اوست. (نسائي)
5-  بدون ترديد الله محبوب (مولاي) من است و من محبوب (مولاي) هر مؤمن هستم. سپس دست   علي رضی الله عنه را گرفته فرمودند: هر كه را من (ولي) او باشم علي محبوب (ولي) اوست. اي الله! هر كه با علي محبت (موالات) كند با او محبت (موالات) فرما و هر كه از علي نفرت (معاداة) داشته باشد تو نيز از او نفرت(معاداة) داشته باش. (نسائي)
در تمام اين روايات، پنج لفظ بار ها  استعمال شده است: 1- ولي 2- مولي 3- اولي؛ ترجمه اين هر سه لفظ ، محبوب نيز مي تواند باشد دوست، و ياور و مددكار نيز. 4- موالات: ترجمه اين كلمه محبت نيز مي تواند باشد دوستي نيز. 5- معاداة: ترجمه اش دشمني هم مي تواند باشد نفرت هم.
جهت رعايت تسلسل كلام براي مترجم مناسب است كه به ترتيب، محبوب، محبت و نفرت را بكار ببرد يا دوست، دوستي و دشمني را و گر نه در كلام، توازن برقرار نخواهد ماند.

 
استدلال شيعه:
الفاظ اصلي روايات با ترجمه شان پيش روي شماست. با يك نگاه به اين روايات مي توان فهميد كه نه ذكري از «عقيده امامت» به ميان آمده و نه «امامت بلافصل»  علي رضی الله عنه به اثبات رسيده است. لكن شيعه مي گويد مراد از كلمات ولي، مولي و اولي كه در تمام اين روايات آمده، والي يعني حاكم شدن است و والي هم «والي بلافصل» يعني «امام بلافصل» مراد است. به همين دليل از مجموعه اين روايات بنا به گفته شيعه خلافت بلافصل  علي رضی الله عنه ثابت مي شود. اين خلاصه استدلال شيعه است.
اما اين همه استدلال شيعه، هم از لحاظ لغوي بيجاست و هم به اعتبار تسلسل كلام نبوي. استدلال شيعه غلط است هم عقلاً وهم با توجه به اقوال اهل بيت, نقلاً ،  به ترتيب به تفصيل اينها مي پردازيم!

كتب لغت
لفظ ولي باشد يا مولي يا اولي؛ هر سه از ولايت گرفته شده اند. معناي ولايت در زبان عربي، قرب، تعلق و ارتباط بين دو چيز است خواه آن قرب و تعلق به اعتبار مكان باشد يا به اعتبار نسبت يا به اعتبار دين.[76]
معناي ولي در زبان عربي: ياور، دوست، محب و محبوب است. جمعش اولياء است. (مانند ولي الله، اولياء الله و غيره). لفظ ولي در قرآن مجيد براي الله تعالي نيز بكار رفته است:
 [اللهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آَمَنُوا] {البقرة:257}
الله دوست مردماني كه ايمان آورده اند است.
و براي مؤمنين نيز استعمال شده و بطرف الله تعالي مضاف شده است:
 [أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ] {يونس:62}
آگاه! دوستان الله را نه ترسي هست و نه غمگين مي شوند.
و همين لفظ در حق مؤمنين بكار رفته در حالي كه به طرف مؤمنين ديگر نسبت داده شده است:
 [وَالمُؤْمِنُونَ وَالمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ] {التوبة:71}
مردان و زنان با ايمان ياور ودوست همديگرند.
همين لفظ «ولي» چند صفحه پيش در آن حديث بخاري شريف نيز گذشت كه در آن حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم مي فرمايند: «ان آل ابي فلان ليسوا لي باولياء و انما ولي الله و صالح المؤمنين» يعني خانواده ابي فلان، ولي (ياور، دوست، محبوب) من نيستند ولي (مددكار، دوست، محبوب) من, الله و مؤمنين صالح هستند.[77]
فقط از همين چند منابع، مي توان فهميد كه لفظ «ولي» را به معناي «والي» منحصر دانستن يا بر آن پافشاري كردن چقدر غلط و نادرست است.
لفظ «مولي» به سبب كثرت معاني، در احاديث مختلف به معاني مختلف استعمال شده است. علامه ابن الاثير جزري در كتاب لغت مشهور خود «النهايه في غريب الحديث» مي نويسد:
و هو اسم يقع علي جماعه كثيره فهو الرب، و المالك، و السيد و المنعم، و المعتق، و الناصر، و المحب، و التابع، و الجار، و ابن العم، و الحليف، و العقيد، الصهر، و العبد، و المعتق، و المنعم عليه و اكثرها قد جاءت في الحديث فيضاف كل واحد الي ما يقتضيه الحديث الوارد فيه و منه الحديث «من كنت مولاه فعلي مولاه» يحمل علي اكثر الاسماء المذكوره.
و اين لفظ «مولي» اسمي است كه بر بسياري از معاني اطلاق مي شود.
پس معناي مولي: پروردگار، مالك، سردار، محسن، آزاد كننده، ياور، محبت كننده، فرمانبردار، همسايه، پسر عمو، عهد كننده، عقد كننده، داماد، غلام، غلام آزاد شده و احسان شونده, مي آيد. بيشتر اين معاني در احاديث بكار رفته است. و مطابق با مقتضاي هر حديث، معناي مرادي آن معلوم  مي شود. همين لفظ در حديث «من كنت مولاه فعلي مولاه» هم استعمال شده است و اين لفظ را در اينجا مي توان بر بيشتر معاني مذكور حمل كرد.[78]
بعد از آن، علامه جزري احاديث ديگري را نيز نقل كرده كه در آنها اين لفظ «مولي»آمده است. مثلاً:
«ايما امرأه نكحت بغير اذن وليها فنكاحها باطل»[79]
نكاح هر زني كه بدون اذن و اجازه وليش باشد باطل است.
و حديث« مزينة و جهينة و اسلم و غفار موالي الله و رسوله» [80]
قبيله مزينه و جهينه، اسلم و غفار ياوران و دوستان الله و رسولش هستند.
و حديث: اسالك غناي و غناي مولاي.[81]
اي الله! من از تو بي نيازي خود و بي نيازي مولايم را مي خواهم.
خوانندگان مي توانند پي ببرند كه در همه اين احاديث, مولا را به معناي خليفه و حاكم وقت گرفتن ممكن نيست. همچنين در سوره احزاب در قرآن كريم، در ضمن احكام پسر خواندگي، لفظ مولا با صيغه جمع آمده است. مي فرمايد:
 [فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آَبَاءَهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَمَوَالِيكُمْ] {الأحزاب:5}  
يعني: اگر پدرانشان را نمي شناسيد پس اينان برادران ديني و ياوران شما هستند.
اينجا هم امكان ندارد معناي مولي، خليفه و حاكم گرفته شود بلكه به معناي ياور بودنش مشخص است.[82]
معناي اولي در زبان عربي، اقرب و احق است؛ يعني ترجمه آن قريب تر، حقدارتر، لايق تر و سزاوارتر است. در قرآن حكيم مي فرمايد:
 [إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آَمَنُوا وَاللهُ وَلِيُّ المُؤْمِنِينَ] {آل عمران:68}  
براستي به ابراهيم قريب تر كساني هستند كه از ابراهيم تبعيت كردند و اين پيغامبر صلی الله علیه و سلم و ايمان آورندگان و الله ياور و مدد كننده مؤمنين است.
در اين آيه، معناي اولي را حاكم يا خليفه گرفتن اصلاً ممكن نيست. چرا كه پيروان ابراهيم u چگونه مي توانند حاكم بر ابراهيم u باشند؟آري بطور حتم نزديكترين بودند.
همچنين در قرآن كريم مي فرمايند:
 [النَّبِيُّ أَوْلَى بِالمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُو الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللهِ مِنَ المُؤْمِنِينَ وَالمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُمْ مَعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الكِتَابِ مَسْطُورًا] {الأحزاب:6}
ترجمه: پيغمبر از خود مؤمنان نسبت به آنان اولويت بيشتري دارد و همسران پيغمبر، مادران مؤمنان محسوب مي شوند و خويشاوندان نسبت به همديگر (از نظر ارث بردن بعضي از بعضي) از مؤمنان و مهاجران، در كتاب الله از اولويت بيشتري برخوردارند مگر اينكه بخواهيد در حق دوستان خود كار نيكي انجام دهيد. اين، در كتاب مكتوب و مقدر است.
در اين آيه كريمه، اولي در دو جا بكار برده شده است. مفهوم حاكم وخليفه اينجا هم مخالف با عقل و نقل است؛ بلكه مفاهيم قريب تر، مرتبط تر، حق دارتر و سزاوارتر در اينجا هم متعين و مشخص است. حديث صحيح بخاري شرح اين آيه را بيشتر واضح نموده است. ايشان صلی الله علیه و سلم فرمودند:
«ما من مؤمن الا و انا اولي الناس به في الدنيا و الاخره، اقروا ان شئتم، النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم فايما مؤمن ترك مالاً فليرثه عصبته من كانوا فان ترك دينا او ضياعا فلياتني فانا مولاه».[83]
نيست هيچ مؤمني مگر اينكه در دنيا و آخرت، نسبت به ديگران من به او از همه بيشتر نزديكترم. اگر مي خواهيد كه اين آيه را بخوانيد:[النَّبِيُّ أَوْلَى بِالمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ] حال اگر مؤمني مالي از خود به جاي گذاشته بميرد عصبات او (بستگان نزديكش) وارثش خواهند شد هر چه كه مي خواهد باشد. البته اگر بدهكار شده از دنيا رفته يا چيزي از خود به جا گذاشته كه احتمال از بين رفتنش است پيش من بيايد من ياورش خواهم بود.
اين حديث در حالي كه ترجمه و مفهوم «اولي» را تعيين مي كند معناي آيه كريمه را واضح مي كند كه قرب و ارتباط عميق و صميمي كه نبي اكرم صلی الله علیه و سلم با مسلمانان امت خود دارد و آن قدر كه ايشان به فكر صلاح و فلاح دنيوي و اخروي آنان هستند خود مؤمنين اين قدر به فكر و خيال خود نيستند.
بنابراين با مراجعه به كتب لغت، غلط بودن اين ادعاي شيعه كه مراد نبوي از كلمات «ولي، مولي، اولي» در حديث غدير خم «امام يا خليفه» مي باشد كاملاً به اثبات رسيد.

تسلسل كلام نبوي
الفاظ عربي و ترجمه تمام روايات بحث خطبه غدير را هر خواننده بي طرفي پيش روي خود گذاشته آن را مسلسل ترجمه كند ترجمه اش با ترجمه ما كه جمهور امت آن را اتخاذ كرده, فرقي نخواهد داشت.
اگر طبق گفته نويسندگان شيعي، كلمات «اولي» و «مولي» در حديث موالات به معناي «حاكم» گرفته شود پس ترجمه «موالات» چه خواهد شد؟ معناي موالات چگونه ممكن است حكومت باشد؟ آنجا كه بطور قطع ترجمه اش محبت است.
در صفحات پيش به نقل از ابن ماجه، احاديثي را نقل كرديم كه دوباره در اينجا تقديم حضورتان مي شود:
(1)    آيا من براي مؤمنين بيشتر از جان هايشان، محبوب (اولي) نيستم؟ عرض كردند: بله, ايشان فرمودند: (2) آيا من براي هر فرد مؤمن بيشتر از جانش محبوب (اولي) نيستم؟ حاضرين عرض كردند: بله, ايشان فرمودند: (3) هر كس را من محبوبش (مولي) باشم علي محبوب (ولي) اوست. (4) اي الله! هر كه با علي محبت (موالات) كند تو با او محبت (موالات) بفرما (5) و اي الله! هر كه از علي نفرت (معاداه) كند تو از او نفرت (معاداه) كن.[84]
هر شخص داناي بي طرفي با توجه به اين روايت به راحتي مي تواند بفهمد كه اگر در جملات اول و سوم معناي حاكم گرفته شود در جمله دوم چطور ممكن است ترجمه به حاكم مناسب باشد؟ در جمله چهارم ترجمه كردن موالات به حكومت يا به لفظي مترادف آن چگونه درست خواهد بود؟ در جمله پنجم ترجمه معاداه به ضد حكومت و يا به كلمه اي هم معنا با آن چطور ممكن است؟
البته اگر شخصي از عوامل زمينه ساز خطبه، موقعيت، سياق و سباق آن قطع نظر كرده در يكي دو جمله خود خواهانه بخواهد حرف خود را به كرسي بنشاند علاجش چيست؟
افسوس كه نويسندگان شيعه با اين خطبه، اين گونه برخورد كرده اند و به عوامل به وجود آورنده، موقعيت، سياق و سباق خطبه، به همه اينها بي توجهي كرده و از تسلسل كلام نبوي كاملاً صرف نظر كرده در چند جمله، خودخواهانه خواسته اند بنياد مذهب خود را بر آن بگذارند.)انا لله و انا اليه راجعون( (هداهم الله تعالي و وقاهم من الضلال و الطغيان)

استدلال شيعه در آينه عقل
استدلال شيعه، از لحاظ عقلي نيز غلط است براي اينكه:
1- اگر حرف آقايان شيعه را بپذيريم كه هدف از خطبه غدير، تنها اين بود كه رسول الله صلی الله علیه و سلم در حضور صحابه كرام رضی الله عنهم امامت و خلافت علي رضی الله عنه را اعلام بفرمايد (به قول شيعه اظهارش بر الله تعالي واجب بود و بر رسول اكرم صلی الله علیه و سلم نيز واجب گردانيده شده بود) اين سوال كاملاً بجاست كه درباره مهمترين مسئله (عقيده امامت و خلافت بلافصل) چرا كلماتي مبهم و غير واضح به كار برده شده است؟ آخر چه امري مانع از اين بود كه پيغمبري عظيم المرتبت مانند رسول اكرم صلی الله علیه و سلم به جاي الفاظ: ولي، مولي و اولي، كلماتي از قبيل: والي، ولات، حاكم، حكام، امام، ائمه و خليفه بلافصل بكار مي بردند تا شك و شبهه اي باقي نمي ماند و اين مسئله كاملاً واضح و آشكار مي شد. رحمت عالم رسول اكرم صلی الله علیه و سلم مبعوث شده بودند تا تمام تعليمات ديني را واضح و آشكارا به امت بيان كنند تا كه امت به سهولت بتواند بر آن جامه عمل بپوشاند. رسول الله صلی الله علیه و سلم، مسائل بسيار جزئي از قبيل: وضو، غسل و تيمم را نيز صاف، واضح و با الفاظ كاملاً روشن بيان فرموده اند تا عمل بر آنها آسان گردد. اين چگونه ممكن است كه در خطبه اي در مجمع صحابه كرام، ايشان خواسته باشند خلافت بلافصل علي رضی الله عنه را اعلام نمايند به همين منظور هم صحابه را جمع كرده باشند و محبت علي را در ملأ عام اعلام كنند اما به جاي به كار بردن كلمات: والي، حاكم، خليفه و امام، الفاظي را استعمال كنند كه فقط محبت علي از آن برآيد؟
واقعيت اين است كه اگر رسول الله صلی الله علیه و سلم مي خواستند سه ماه پيش از وفات خويش در موقعيت غدير خم، امامت بلافصل علي رضی الله عنه را اعلام نمايند هيچ نيروي مادي نمي توانست سد راه ايشان واقع گردد. اما اعلام امامت علي نه هدف ايشان بود و نه در كلام مبارك خود آن را اظهار فرمودند. ايشان مي خواستند امت را به محبت و اكرام با اهل بيت و  علي رضی الله عنه متوجه سازند. ايشان واضح و آشكار آن را اعلام فرمودند؛ محبت با اهل بيت را بدين جهت كه مهمترين طبقه از طبقات صحابه كرام به شمار مي روند و محبت با علي را بدين سبب كه قرار بود در آينده, بطور خليفه راشد چهارم, فريضه قيادت و هدايت امت را به عهده بگيرد.
2-  اگر طبق گفته شيعه، الفاظ حديث الموالات به حاكم و امام ترجمه كرده شود لازم مي آيد كه در حيات رسول الله صلی الله علیه و سلم، علي رضی الله عنه به امامت رسيده بود و امامت هر دو به يك وقت بر امت لازم شده بود؛ در حالي كه خود شيعه نيز قائل به چنين عقيده اي نيست. شيعه براي اين ادعاي خود كه حضرت علي رضی الله عنه خليفه بلافصل است دليل آورد كه علي رضی الله عنه خليفه بلافصل نه، بلكه در زندگي  رسول اكرم صلی الله علیه و سلم مثل خود ايشان، امام واجب الاتباع و اولي بالتصرف شده بود. آيا اين سخن، شگفت آور نيست؟!
و اگر فرقه شيعه بگويد كه منظور و مراد رسول الله صلی الله علیه و سلم اين بود كه «بعد از من» خليفه خواهد شد چنانكه در يك روايت آمده، پاسخ اين است كه اهل سنت و جماعت نيز منكرش نيستند كه علي رضی الله عنه بعد از رسول الله صلی الله علیه و سلم (به نوبت خود در مرتبه چهارم) خليفه راشد بود. استدلال شيعه، زماني تام مي بود كه در روايت لفظ «فوراً بعد از من» مي آمد. علاوه بر اين، در حاشيه عربي و فارسي ضمن بيان تشريح آن روايات، اين حرف را با دلائل به اثبات رسانديم كه در روايت لفظ «بعد از من» (بعدي) موهوم و موضوع است و از طرف راوي شيعه اضافه شده است. امام ترمذي (رح) در كتاب خود اين راوي را شناسايي كرده و شراح حديث، احوال او را به تفصيل نوشته اند.[85]
3-  اگر از حديث الموالات، واقعتاً خلافت بلافصل علي رضی الله عنه ثابت شود بطور طبيعي خود بخود اين سوال پيدا مي شود كه پس از وفات رسول الله صلی الله علیه و سلم هنگامي كه در سقيفه بني ساعده، امت اسلامي داشت بر خلافت ابوبكر رضی الله عنه اجماع مي كرد چرا حتي يك نفر هم براي خلافت علي رضی الله عنه از اين حديث موالات استدلال نجست؟
مطرح شدن ديگر آراء و نظريات در سقيفه بني ساعده از روايات ثابت است؛ اما اين ثابت نيست كه فرد واحدي هم رأي به خلافت علي رضی الله عنه داده و از اين حديث موالات، استدلال كرده باشد. در حالي كه اين حديث موالات در مجمع عمومي صحابه كرام در موقعيت غدير خم به طور خاص بيان شده بود. اين همه، خود دليلي واضح است بر اينكه حديث الموالات اصلاً و قطعاً هيچ ربطي به مسئله خلافت نداشت بلكه به محبت و اكرام با اهل بيت و  علي رضی الله عنه مربوط مي شد كه در اين امر، صحابه كرام رضی الله عنهم هيچگاه اختلافي نداشتند. (رضي الله عنهم اجمعين)
4- اگر حديث الموالات ربطي به مسئله خلافت مي داشت خود علي رضی الله عنه در اثبات خلافت خويش، از اين حديث، استدلال مي جست. چرا كه اين حضرات، در امور ديني نه تساهل پيشه شان بود و نه خموشي شيوه شان.
 علي رضی الله عنه از اينكه در شوراي سقيفه بني ساعده از او مشورت گرفته نشد رنجيده خاطر شد و آن را اظهار هم كرد. ديگر صحابه كرام با ملاحظه مرتبه و با اكرام و محبت به وي، عذر اصلي[86] خود را بيان داشته رفع اشكال كردند. اما اين مطلب كه علي رضی الله عنه ادعاي خليفه بودن كرده باشد يا براي اثبات خلافت خويش، به عنوان دليل، حديث الموالات و خطبه غدير را پيش كرده باشد در هيچ جا ثابت نشده است. اين هم دليل واضحي است كه خطبه غدير هيچ ربطي به مسئله خلافت ندارد.
سپس پس از وفات ابوبكر صديق رضی الله عنه ، هنگام انعقاد خلافت عمر فاروق رضی الله عنه ، بعد از آن در وقت انعقاد خلافت عثمان رضی الله عنه ، علي رضی الله عنه نه ادعاي خلافت كرد و نه اين خطبه را به عنوان دليل ذكر كرد. اگر حديث الموالات، دليل بر خلافت مي بود يقيناً از آن استدلال مي شد.
مهمتر از اين، هنگامي كه خلافت راشده  علي رضی الله عنه منعقد شد و كار به اختلاف و قتال با معاويه رضی الله عنه انجاميد و در مقابل فريق مخالف، علي رضی الله عنه موقف راستين خود را با دلايل واضح پيش كرد در هيچ جايي براي اثبات خلافت خود از اين حديث استدلال نگرفت. البته در مسجد جامع كوفه از حضار درباره حديث الموالات استفسار فرمود. اما به ظاهر آنجا نيز مقصد همين بود كه خاطر نشان سازد كه محبت با من، محبت با رسول الله صلی الله علیه و سلم است. مقصود، اثبات خلافت خود نبود. براي اينكه در آن هنگام خليفه بود؛ البته افتراق، چند دستگي ها و فتنه ها ادامه داشت.
اين همه, بيانگر اين است كه استدلال شيعه از حديث غدير بر خلافت بلافصل علي چقدر غلط است. همچنين اين هم واضح شد كه شيعه دوست نادان يا دشمن داناي علي رضی الله عنه است كه آنچه را كه علي رضی الله عنه هم نتوانست بفهمد و نه در حيات خويش گفته باشد شيعه بر اثبات آن، اصرار و پافشاري مي ورزد. (هداهم الله تعالي)
5 - حديثي از بخاري شريف دليل واضحي است بر اينكه «حديث الموالات» هيچ ربطي به مسئله خلافت ندارد.
ان عبدالله بن عباس اخبره ان علي بن ابي طالب خرج من عند رسول الله صلی الله علیه و سلم في وجعه الذي توفي فيه فقال الناس يا ابا الحسن كيف اصبح رسول الله صلی الله علیه و سلم فقال اصبح بحمد الله بارئا، فاخذ بيده عباس بن عبد المطلب فقال له انت والله بعد ثلاث عبدا لعصا و اني لأري الي رسول الله صلی الله علیه و سلم سوف يتوفي من وجعه هذا، اني لاعرف وجوه بني عبدالمطلب عند الموت، اذهب بنا الي رسول الله صلی الله علیه و سلم فلسنا له فيمن هذا الامر ان كان فينا علمنا ذالك و ان كان في غيرنا علمناه فاوصي بنا، فقال علي انا والله لئن سالناها رسول الله صلی الله علیه و سلم فمنعناها لا يعطيناها الناس بعده، و اني والله لا اسألها رسول الله صلی الله علیه و سلم.
 عبدالله بن عباس رضی الله عنه مي فرمايد: در مرض الوفات رسول الله صلی الله علیه و سلم، علي رضی الله عنه از نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم بيرون آمد. مردم پرسيدند: اي ابوالحسن! حال رسول الله صلی الله علیه و سلم چطور است؟ او جواب داد: بحمد الله؛ بهتر از قبل است. عباس بن عبدالمطلب دست  علي (رضي الله عنهما) را گرفته گفت: قسم به خدا! سه روز بعد، تو تابع كسي خواهي شد؛ بخدا! من دارم رسول الله صلی الله علیه و سلم را مي بينم، به نظرم در همين بيماري وفات خواهند يافت. چرا كه من چهره هاي بنو عبدالمطلب را وقت مرگ مي شناسم. بيا نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم برويم و از ايشان بپرسيم كه اين خلافت از آن چه كسي خواهد بود؟ اگر از آن ما شد معلوم خواهد شد و اگر خلافت به ديگران برسد باز هم به ما معلوم خواهد شد و رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ما به آنها وصيت خواهند كرد.
 علي رضی الله عنه جواب داد: قسم به خدا! اگر در نتيجه پرسش ما از رسول الله صلی الله علیه و سلم در اين باره، ايشان ما را از آن منع كنند بعد از آن مردم، اين خلافت را هيچگاه به ما نخواهند داد. به اين خاطر قسم به خدا در اين باره من از رسول الله صلی الله علیه و سلم سوالي نخواهم كرد.
از حديث صحيح بخاري پيداست كه گفتگوي عباس و علي (رضي الله عنهما) سه روز پيش از ارتحال نبوي بوده است؛ در حالي كه خطبه غدير سه ماه قبل ايراد شده بود. اگر در خطبه غدير، خلافت بلافصل علي اعلام شده بود عباس رضی الله عنه چرا گفت درباره خلافت از رسول اكرم صلی الله علیه و سلم بپرس؟ و علي رضی الله عنه در پاسخ وي چرا نگفت چه نيازيست به پرسيدن؟ خلافت من كه سه ماه پيش در غدير خم اعلام شده است.
گفتگوي عباس و علي (رضي الله عنهما) علاوه بر واضح كردن بي ارتباطي خطبه غدير با مسئله خلافت، اين را نيز روشن مي سازد كه اهل بيت هم در فكر مسئله خلافت نبوي بودند. آنان مي خواستند مسئله خلافت و امامت هر چه زودتر حل شود تا در ميان امت، افتراق، تفرقه، هرج و مرج پديد نيايد. اين گفتگو، اين اصل اهل سنت و جماعت را كه ما در آغاز مقاله خود بيان كرديم نيز تأييد مي كند كه تعيين امام و خليفه بر عهده امت است. (بر الله تعالي واجب نيست). به همين خاطر، اين دو نماينده جليل القدر امت اسلامي در اين فكر بودند كه پس از ارتحال نبوي، مسئله امامت و رهبري چگونه حل خواهد شد؟ رضي الله عنهما.

استدلال شيعه و اهل بيت
اميد است از مطالعه مطالب گذشته، شما به اين واقعيت پي برده باشيد كه طبق روايات صحيح و صريح از خطبه غدير، علي رضی الله عنه و عباس رضی الله عنه چه برداشت كرده اند و از اين طرف، شيعه چه مي گويد؟
آيا هر خواننده بي طرف و با انصافي, بعد از آشنايي با اين همه دلايل مذكور، مي تواند قائل به اين شود كه در غدير خم خلافت بلافصل علي رضی الله عنه اعلام شده بود؟ حق و حقيقت همان است كه با استناد به دلايل, بحمد الله نوشته شد كه چون بنا بر واقعات مختلف، درباره ذات گرامي علي رضی الله عنه ، در طبيعت بعضي از حضرات تكدر پيدا شده بود رسول الله صلی الله علیه و سلم سه ماه قبل از تشريف بردن از اين دنيا، پس از حجه الوداع در غدير خم امت را به محبت با اهل بيت عموماً و به محبت با علي رضی الله عنه خصوصاً متوجه كردند تا اين كه امت با انحراف از جاده مستقيم شكار افراط و تفريط نگردد؛ چنانكه شيعه و خوارج در همين مسئله، به افراط و تفريط آشكاري مبتلا گشته و  شكار دام گمراهي شدند. والعياذ بالله من ذلك.
به هر حال، خطبه غدير خم چه بخش ثقلين آن و چه بخش موالات علي رضی الله عنه ، هيچكدام ربطي به مسئله خلافت ندارد بلكه به محبت و اكرام اهل بيت و علي رضی الله عنه مربوط مي شود. الحمد لله شما با دلايل واضح آن آشنا شديد.
در پايان, اين بحث را با سخنان حسن مثني نوه جليل القدر علي رضی الله عنه خاتمه مي دهيم. به نظر ما با ارشاد اين فرزند جليل القدر خاندان اهل بيت، بحث خطبه غدير خم به انتهاي خود خواهد رسيد طوري كه بعد از آن، نيازي به اقامه دليل نخواهد شد.
به حسن مثني گفته شد كه آيا در حديث «من كنت مولاه فعلي مولاه» امامت (خلافت) علي رضی الله عنه تصريح نشده است؟ در پاسخ فرمود:
«اما والله لو يعني النبي صلی الله علیه و سلم بذلك الاماره و السلطان لا فصح لهم به فان رسول الله صلی الله علیه و سلم كان انصح الناس للمسلمين، و لقال لهم، يا ايها الناس هذا ولي امري والقائم عليكم بعدي فاسمعوا له و اطيعوا ما كان من هذا شيئي فوالله لئن كان الله و رسوله اختارا علياً لهذا الامر ثم ترك علي امر الله و رسوله لكان علي اعظم الناس خطيئه.»
هان! قسم به خدا، اگر منظور رسول الله صلی الله علیه و سلم از اين (جمله يا خطبه) امارت يا حكومت مي بود، صاف و واضح بيان مي كردند. چرا كه خيرخواه تر از رسول الله صلی الله علیه و سلم براي مسلمانان، كسي نيست. واضح به آنان مي فرمودند: اي مردم! اين شخص بعد از من حاكم و سرپرست شما خواهد بود. به حرفش گوش دهيد و از او اطاعت كنيد. اما چنين حرفي زده نشد. قسم به الله! اگر علي رضی الله عنه برگزيده الله و رسولش براي امامت (بلافصل) مي بود و آنگاه علي رضی الله عنه حكم الله و رسولش را ناديده مي گرفت خطاكارترين مردم بشمار مي آمد.[87]
پس از آن گواهي سابق عباس و علي (رضي الله عنهما) از اهل بيت و ارشاد واضح حسن مثني (رح)، هر خواننده بي طرفي به خوبي خواهد دانست كه اهل بيت (رضي الله عهنم) از خطبه غدير چه فهميده اند و اينكه استدلال فرقه شيعه از خطبه غدير خم بر عقيده امامت و خلافت بلافصل علي, چقدر غلط است.
از صفحات گذشته، بحمد الله اين هم به اثبات رسيد كه اگر درستي تمام روايات خطبه غدير كه در ذخيره حديث، محفوظ هستند، پذيرفته شود باز هم استدلال فرقه شيعه از اين روايات به هيچ وجه درست نيست.
اگر به الفاظ خطبه غدير نگاه شود يا به تسلسل كل خطبه نبوي يا به كتب لغت مراجعه شود يا در آئينه عقل بررسي شود يا تمامي طرز عمل و اسوه حسنه حضرات اهل بيت ملحوظ گردد؛ يقين اين مطلب كه اين خطبه به عقيده امامت و خلافت بلافصل علي, هيچ ربط وتعلقي ندارد پخته تر مي گردد. هر شخصي كه بخواهد از اين خطبه، عقيده امامت و خلافت بلافصل علي را به اثبات برساند در واقع هم بر علم و ديانت، ستم روا داشته و هم خواهان نابودي آخرت خودش شده. اعاذنا الله من ذلك.

خلاصه گفتار
 اگر به دلايلي كه در مورد عقيده امامت و خطبه غدير، در اين تحرير، بطور اختصار تقديم شد به ديده انصاف نگاه شود هيچ شك و ترديدي در اين باره باقي نمي ماند كه موقف شيعه، با كتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم و اجماع صحابه و تعامل اهل بيت, كاملاً مخالف است. شيعه براي اثبات موقف خود، از قرآن و سنت، هيچ دليل واضحي ندارد. مگر اينكه تكيه بر روايتهاي موضوعي بكنند كه خودشان در كتابهايشان جمع كرده اند و پايه گمراهي خود را بر آن نهاده اند.
ما در اين نوشته خود، از بنياد و اساس گمراهي شيعه «عقيده امامت» به اختصار بحث كرديم و حقيقت و ماهيت دلائل شيعه به ويژه نحوه استدلالشان را از حديث غدير براي اثبات اين عقيده مزعومه را بحمد الله تعالي مختصراً به حضورتان تقديم كرديم. از رحمت الله تعالي اميدواريم كه براي يك خواننده بي طرف، اين تحرير مختصر, كافي باشد. (تقبله الله تعالي و نفع به).
اگر كسي بخواهد مفصلاً از اختلافات سني و شيعه آگاه شود به كتابهايي كه به تفصيل در اين موضوع نوشته شده مراجعه كند. از آنها نام چند كتاب مهم كه ما نيز به هنگام تحرير از اين كتابهاي قيمتي و پرارزش استفاده كرده ايم در ذيل مي آيد:
    1)       منهاج السنه النبويه        حافظ ابن تيميه
    2)       العواصم من القواصم        قاضي ابوبكر بن العربي
    3)       الصواعق المحرقه علامه ابن حجر الهثيمي
    4)       تحفة اثنا عشرية        عبدالعزيز محدث دهلوي
    5)       هديه الشيعهرشيد احمد گنگوهي
    6)       هدايه الشيعه      محمد قاسم نانوتوي
    7)       هدايت الرشيد     خليل احمد سهارنپوري
    8)       مطرقه الكرامه    مولوی خليل احمد سهارنپوري


اللهم ارنا الحق حقا وارزقنا اتباعه و ارنا الباطل باطلاً و ارزقنا اجتنابه، و صلي الله و سلم و بارك علي حبيبنا و شفيعنا سيدنا محمد و آله و صحبه اجمعين

 محمود اشرف عثماني غفر الله له
دار الافتاى جامعه دارالعلوم كراچى
4 ربيع الاول 1414 هـ


 
علامه سيد ابوالحسن حسني ندوي (رح) در اواخر كتاب خود «المرتضى» كه در تاريخ زندگاني علي (رض)  نوشته شده، پيرامون عقيده امامت اثنا عشريه مطالب بسيار جالب و خواندني تحرير فرموده اند كه جهت استفاده علاقمندان بحث امامت به فارسي برگردانده و با كسب اجازه از استاد محترم محمود اشرف عثماني به آخر كتاب «عقيده امامت و حديث غدير» ضميمه مي شود.
مترجم

 
عقيده امامت فرقة اثنا عشريه
از صفحات گذشته كاملاً معلوم شد كه بزرگان اهل بيت، به عقائد پاكيزه اسلام اعتقاد جازم داشتند. عقائدي كه از پيغمبر صلی الله علیه و سلموجد امجدشان به آنها رسيده بود؛ يعني توحيد خالص و عقيده واضح و بي غبار ختم نبوت. طبق عقيده اجماعي سواد اعظم امت و اهل سنت، بر اين ايمان داشتند كه دروازه وحي بسته شده است؛ دين به پايه تكميل رسيده است؛ سعادت دنيا و نجات آخرت منوط به همين دين است و دين كامل همين است كه الله تعالي درباره آن مي فرمايد:
 [اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلَامَ دِينًا]   { المائده:3}        
 امروز من براي شما دين را تكميل، و نعمت خودم را بر شما تمام و  دين اسلام را براي شما، انتخاب و پسند كرده ام.
بعد از اين نه نبوتي خواهد ‌آمد و نه به طرزي جديد كار شريعت سازي خواهد بود. در دين نه گنجايش كم كردن است و نه اجازه اضافه كردن. اين همان عقيده اي بود كه از سيدنا علي رضی الله عنه گرفته تا آن كساني كه احوال زندگيشان در كتابهاي تاريخ و تذكره محفوظ هستند همگي به آن سختي معتقد بودند و مي توان آنها را از هر لحاظ بطور مثال و نمونه ارائه داد.
سفيان از مطرف و او از شعبي و شعبي از ابو جحيفه روايت مي كند كه من از حضرت علي رضی الله عنه پرسيدم كه ‌‌‌آيا به شما چيزي علاوه از قرآن هم، مستقيماً از رسول الله صلی الله علیه و سلم رسيده است؟ (ديگران بي اطلاع از آن باشند[88]) فرمود: «قسم به ذاتي كه دانه را شكافت و جاندار را آفريد نزد من چيزي نيست مگر اينكه الله همان فهمي را كه براي  فهم قرآن به كسي مي بخشد به من داده است يا چيزهايي كه در صحيفه ام هستند.» پرسيدم در صحيفه شما چيست؟ پاسخ داد: «ديه مسلمان[89]، آزادي زندانيان و اينكه مسلمان در عوض كافر قتل كرده نشود».[90]

عوامل رواني پذيرش عقيده امامت

از آنچه گفته شد مانند روز روشن به اثبات رسيد كه اهل بيت كرام، بر عقيده و مسلك اجماعي امت با تمام شدت پا برجا و دعوتگران آن بودند. آنان خودشان را پايبند پيروي از كتاب و سنت و فردي از امت محمدي باور مي كردند كه فقط بخاطر عمل، تقوي، علم و اخلاقشان مي توانستند مستحق امتياز و احترام باشند [إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاكُمْ] {الحجرات:13}  اما بعدها مزاجي پديد آمد كه روح جاهليت قديمه، و اديان محرفه، زير آن كار مي كرد و تمدنها و فلسفه هايي كه در عهد قديم، در يونان، ايران، هندوستان و چين شكوفا شده به اوج خود رسيده بودند بر آن تأثير گذاشته بود. مزاج و طرز تفكر، اينطور بود كه خاندان حكمروا و افراد خاندانهايي كه از عهد قديم، رهبري روحاني يا مذهبي داشته اند و كساني كه با رياضتهاي سخت و مجاهدتهاي بزرگ، اعتبار اخلاقي و روحاني خويش را برتر و بالاتر از سطح ديگران قبولانيده اند؛ معصوم شناخته شوند و چشم بسته به آنان اين حق و اختيار داده شود كه قوانين مذهبي را مي توانند تبديل كنند، تغيير دهند و بشكنند و در قانون سازي، اختيار كامل با آزادي تمام داشته باشند.[91]
در پذيرش و نشر اين نظريه، خواسته هاي رواني و انگيزه هاي دروني نيز سهيم بوده اند:
1_ بوسيله اين، آدمي از دردسرهاي پاسخگويي و مسئوليت فردي راحت مي شود. در هر امر و معامله اي، اعتماد به يك طبقه خاص يا به فرد يا افراد خاندان مخصوص كه نمايندگي اين قوم و ملت را مي كنند كفايت مي كند.
2_ اعتماد، احترام، انقياد و اطاعت كامل، وابسته به يك خاندان مخصوص يا به بعضي از افراد آن مي شود و اين كار، از اتباع شريعت كامل و وسيع كه در هر قدمش احكام و پايبندي ها است، اجتهادات علماء هم هست، ذخيره وسيع فقهي هم هست؛ آسان معلوم مي شود.
3_ بهره كشي از خاندان يا فردي يا چند فرد از آن، آسان است. با راضي نگهداشتن آن، مي توان سيادت و قيادت بدست آورد. براي تكميل خواهشات نفسي و غرايز جنسي فردي, فرصتي مناسب است. از بسياري از مشكلات رهائي حاصل مي شود. با اندك كوششي به آنها تقرب يافته آنچه كه بعد از سالهاي سال, تلاش و جديت و پيمودن مسافتهاي طولاني حاصل مي شود به آساني و زودتر بدست مي آيد. چرا كه در اذهان عمومي، عقيده معصوميت اين خانواده، رسوخ يافته است. سياستمداران چالاك و شاطر هر عصر و زمانه، براي نيل به اهداف خود، همين راه را برمي گزينند.
پرورش اين عقيده (تقدس نسلي و ارثي و منصب امامت) در فرقه اثنا عشري، اغراض و مقاصد سياسي، خانداني و شخصي را (در رسيدن به تكامل به سهولت) كمك كرد. به عنوان عقيده مذهبي پذيرفته شد و با پرده تقدس پوشانيده شد.
از باورهاي اين فرقه است كه تعيين ائمه و خلفاي رسول الله از طرف الله تعالي صورت مي گيرد و مانند پيغمبران, معصوم هستند؛ اطاعتشان بر تمام مسلمين فرض است؛ مرتبه شان با مرتبه رسول الله يكسان و مساوي است؛ برتر و بالاتر از ديگر انبياي كرام هستند؛ حجت الله بر خلق خدا بدون امام نافذ نمي شود؛ اتمام حجت خداوندي بدون معرفت امام، امكان پذير نيست؛ پا برجايي دنيا به وجود امام بستگي دارد؛ معرفت امام، شرط ايمان است؛ اطاعت از امام، مانند اطاعت انبيا است؛ ائمه اختيار دارند حلالي را حرام و حرامي را حلال كنند؛ براي اينكه مانند پيغمبران معصوم هستند؛ گرويده ائمه معصوم, جنتي است اگر چه آن شخص، ظالم، فاسق و فاجر باشد؛ رتبه ائمه مساوي با رسول الله و بلندتر از تمام مخلوقات است؛ اعمال مخلوقات شبانه روز در دو وقت، به ائمه ارائه مي شود؛ فرشتگان روز و شب به حضور ائمه مي آيند؛ هر شب جمعه، شب معراجشان است؛ در ليله القدر هر سال، از جانب الله، كتاب به ‌آنان نازل مي شود؛ مرگ و زندگي به دست قدرت آنهاست؛ آنها مالك دنيا و آخرت هستند؛ به هر كس هر قدر كه بخواهند مي دهند.[92]
در «كتاب الكافي» اين هم آمده است:
«حسن بن عباس المعروفي به امام علي رضا نامه نوشت: جانم فدايت! شما بفرماييد كه فرق بين رسول، نبي و امام چيست؟ او نوشت يا پاسخ داد: فرق در ميان رسول، نبي و امام اين است كه رسول كسي است كه جبرئيل پيش او مي آيد، رسول او را مي بيند، حرفش را مي شنود، نزد او وحي مي آورد، گاهي او را در خواب مي بيند، چنانكه ابراهيم u ديده بود و نبي بسا اوقات حرفش را مي شنود و گاهي هم مي بيند، و امام شخصي است كه سخن فرشته را مي شنود اما او را نمي بيند».[93]
علامه ابن خلدون با ديانتداري مورخانه با بررسي علمي مي نويسد:
«نزد شيعيان، «امامت» از نيازهاي مردمي نيست كه مسئوليت آن به بصيرت و آگاهي امت سپرده شود و (امام) صاحب اختيار، شخص برگزيده مسلمين باشد بلكه امامت نزد آنها ركني از دين و ستوني براي اسلام است. هيچ پيغمبري نمي تواند از آن غفلت ورزد و نه مي تواند آن را به امت بسپارد بلكه بر عهده پيغمبر فرض است كه امامي را براي امت تعيين كند؛ امامي كه از هر نوع گناه صغيره و كبيره معصوم باشد. حضرت علي رضی الله عنه تنها شخصيتي هستند كه آن حضرت ايشان را (در پرتو نصوصي كه اينها خودشان روايت مي كنند و با عقيده خود آن را تطبيق مي دهند) تعيين كرده بودند».[94]
علامه ابن خلدون مي گويند:
«به گروهي از اينها، غالي گفته مي شود. آنها براي اثبات الوهيت ائمه از مرز عقل و ايمان هم تجاوز مي كنند. به گفته آنان ائمه بشر بودند اما داراي صفات الوهيت بودند؛ يا كه خدا در لباس بشريت به اندروشان حلول كرده است. اين «عقيده حلول» در اصل، عقيده نصراني ها درباره عيسي u است. حضرت علي رضی الله عنه ، معتقدين به چنين عقيده اي را در آتش سوزانيده بود. وقتي كه محمد بن الحنيفه اطلاع يافت كه مختار بن عبيد چنين عقائدي دارد با كلماتي واضح بر او لعنت فرستاد و بيزاري خويش را از او اعلام كرد. جعفر صادق رضی الله عنه هم با اين چنين افرادي همينطور رفتار كرد.»
در ميان اين طبقات، كساني هم هستند كه معتقدند كمالي كه در درون امام هست انتقالش به ديگران ناممكن است؛ لذا وقتي امامي فوت مي كند همين «كمال» به امام ديگر انتقال مي يابد. تناسخ به همين مي گويند».[95]
اين عقيده در نسلهاي پياپي بطور استمرار در فرقه اثنا عشريه وجود داشت و تاكنون بر همين عقيده هستند. چرا كه از جمله عقائد بنيادي و اساسي است و همين عقيده در عصر حاضر تا به آقای خميني رسيده است. ايشان در كتاب خود «الحكومه الاسلاميه» تحت عنوان ولايت تكويني مي نويسند كه ما به عينه ترجمه آن را تقديم مي كنيم:
«امامان را، مقام محمود، درجه بلند و ولايت تكويني كه هر ذره كاينات، تابع ولايت و سطوت آن است حاصل است. عقيده بنيادي مذهب ماست كه ائمه ما در مقامي قرار دارند كه فرشته مقرب و نبي مرسل نيز نمي توانند به آنجا برسند. طبق روايت و احاديثي كه ما داريم رسول اعظم و ائمه (عليهم السلام) پيش از وجود اين عالم، در حالي كه اطراف عرش خداوندي را گرفته بودند به شكل انوار وجود داشتند. الله آنچنان منزلت و تقربي به آنان داده است كه كسي غير از خدا خبري از آن ندارد».[96]
دانشوران غير مسلم نيز دريافتند كه اين عقيده، چه تأثيرات سوئي بر مجتمع بشري و گروههاي مذهبي به جا مي گذارد. برخي آنها را برشمرده اند:
patrick Huges مي گويد:
«شيعه، امامان را حامل صفات الله معرفي مي كند».[97]
و IVANOW مي نويسد:
«اعتقاد به تسلسل امامت براي هميشه و دائمي جايگاهي ضمني به نبوت مي دهد».[98]

تأثير گذاري عقائد ايران قديم 

در واقع عقيده ظريف و نازك امامت كه حدود و مسافتش، خاندان ها و خانواده هاي بزرگ را به حدود تقدس و الوهيت مي رساند كُپي عقائد ايران قديم است. در ايران قديم، سيادت، قيادت و حكومت ديني در دست قبيله «ميديا» بود. سپس اين رهبري زماني به دست قبيله «المغان» افتاد كه مذهب زردشت غلبه يافت و در ايران نفوذ پيدا كرد. نزد ايرانيان داعيان مذهب، از ذات بالايي برخوردار بودند كه به آن كُهنوت (PRIESTLY CLASS) گفته مي شد. بر اين باور بودند كه آنان، ظل الهي بر روي زمين هستند و منظور از خلقت تمام مردم، خدمت به اين خدايان بود. حكمران مي بايست فردي از همين قبيله باشد. براي اينكه خدا در آنها حلول كرده به شكل جسم در آمده است و رهبري و تنظيم آتشكده فقط حق همين قبيله است.[99]
آقاي دوزي (DOZY) مي نويسند:
«اهل ايران پادشاه وقت را با خدا برابر مي دانستند و اهل خاندان پادشاه را نيز به همين ديد نگاه مي كردند. آنان مي گفتند كه اطاعت از امام, فرض است و اطاعتش عيناً اطاعت از خداست».[100]
انحصار ديني، روحاني و سياسي يك خاندان تا اين حد، پيروان مذاهب قديم را (كه در آنها نهضت هاي اصلاح طلب نيز بپا خاست) مبتلا به بدترين نوع غلاميت فكري كرد. بجاي خداپرستي گرفتار دام انسان پرستي و خاندان پرستي شدند.در نتيجه، صلاحيتها و قابليتهاي فكري انسانها، قوت تمييز و تشخيص و آزادي نقد و فكر (كه سرچشمه انقلاب ها و اصلاحات فكري، علمي و اخلاقي است) شكار جمود و تعطل گشت.
بسا اوقات، به همين وسيله، توانائيهاي انساني و اسباب كسب معشيت به طرز فجيعي به استثمار كشيده شده است. در قرون وسطي، نوبت به اينجا رسيد كه پروانه مغفرت (تذاكر الغفران) و سند جواز ورود به بهشت هم فروخته مي شد[101] و به سبب عقيدت و ارادت كوركورانه بين علم و كليسا، كشكمش و جنگ و خونريزي رخ داد.[102] اين وضعيت، اروپا را به پذيرش نظريه جدايي دين از سياست و بالاخره به الحاد رسانيد. قطع نظر از حكومت لاديني (سكولر) اين نظريه در بسياري از ممالك اسلامي هم (بطور علاج و راه چاره) اتخاذ مي شود؛ چيزي كه در اين كشورها نه نيازي به آن بود و نه جوازي داشت. از اين سبب بين حكومتها و احزاب ديني و مردم ساده دل و دين دوستي كه تنفيذ احكام اسلامي را در كشور مي خواهند تنش ايجاد مي شود و نيروها، منابع و وسائل اين كشورها، بي جا و بجاي استفاده در برابر دشمنان پر قدرت اصلي، در درگيري هاي داخلي با يكديگر از بين مي روند.
نتائج پذيرش بي چون و چراي اقتدار مطلق، كه از امامتٍ موازي با نبوت پديد مي آيد و وضع احكام شريعت، منسوخ ساختن احكام ثابت شده از نصوص قطيعه، از اختياراتش است تا به اين حد به دنيا نمايان گشت كه اين اقتدار، هر ركن ديني و هر حكم شرعي و فرضيه اسلامي را كه بخواهد بخاطر مصالح حزبي و سياسي، بنا به اجتهاد امام مجتهد كه مأمور من الله و معصوم است مي تواند از بين ببرد.
تازه ترين مثال براي اين، پيغام خميني به خامنه اي است كه روزنامه «كيهان لندن» در شماره 182، تاريخ 23 جمادي الاولي سال 1408 هـ خود، در تيتر خود نوشته است:
«حكومت مي تواند مساجد را تعطيل يا منهدم كند و حكومت بر نماز و روزه مقدم است».
در اين پيغام نوشته شده است:
«حكومت، مستقيماً شاخه اي از ولايت رسول الله و از اوّلين و بنيادي ترين احكام دين است. بر تمام احكام فروعي ترجيح دارد؛ تا جايي كه بر نماز، روزه و حج نيز مقدم است. رهبر حكومت به وقت ضرورت اجازه دارد مساجد را تعطيل نمايد و براي او اين هم رواست كه بطور كلي مسجدي را منهدم سازد و آن دسته از احكام اسلامي را كه در حال حاظر، مخالف با مفاد اسلام باشند مي تواند بر دارد و خواه در عبادت يا در چيزي ديگر باشد. طبق مقتضاي مفاد مملكت اسلامي، حكومت مي تواند حج را كه يكي از مهمترين فريضه از فرائض اسلام مي باشد بر دارد. چرا كه اين حكومت بجاي خود، ولايت آزاد الهي است».[103]
و بديهي است كه اين عمل يعني: تصرف آزادانه در احكام شريعت، منسوخ يا از بين بردن حكم منصوص شرعي آن هم به اجتهاد يك فرد يا بنابر مصالح سياسي، خطري جدِي براي دين (ديني كه براي هميشه بايد بماند و براي هميشه آمده است) مي باشد. دخالت آزادانه در دين مي تواند به كناره گيري مسلمين و كشورهاي اسلامي از اسلام و به بدبختي آنان (ارتداد عملي، اجتماعي) منجر شود. اطاعت كوركورانه از اين نوع حكومت مي تواند كل دين را بي تأثير و نيست و نابود گرداند و دچار بحرانهايي بسازد كه رهايي از آنها دشوار باشد. نمونه با ارزش جنگ بي هدف و طولاني بين ايران و عراق و ممالك حاشيه نشين خليج است كه به هر دو طرف ضررهاي زيادي رسانيده است. آنها را به ساحل تباهي و نابودي رسانيد. بنابر متحمل شدن خسارات و تلفات شديد يك طرف درگير و به سبب مواجه شدن كشور با انواع مشكلات و نيز بدليل خطر بروز تشنجات و ناملايمات داخلي و بالاخره با مداخلت برخي از كشورهاي پر قدرت، در ماه اوت 1988 م اين جنگ پايان يافت.
اين امامت مطلقه كه اطاعت و تقليد كوركورانه را مي طلبد نقش حاكم استبدادي (حكمران مستبد) را بازي مي كندكه به سبب آن، فساد روي زمين رواج مي يابد و نسل انساني، زراعت، تجارت، امن و امان همگي با خطر مواجه مي شوند. در زمان هاي پيشين نيز در دور حكومتهاي افسار گسيخته، چنين تجربه هايي شده است و وقتي با اين نوع استبداد و تقدس, رنگ ديني هم آميزش شود و عقيده معصوميت به آن راه يابد؛ مأمور من الله و قائم مقام نبي قلمداد شود؛آنگاه چپاولگريش از كجا تا كجا خواهد رسيد و ممكن است براي تمام كشور، تمام ملت و يا حداقل براي يك فرقه، به منزله خودكشي و خود سوزي اجتماعي باشد كه آن وقت, رهايي از آن، كار آساني نخواهد بود. علاوه بر اين (در نتيجه اين اعتقاد تقدس و عظمت) جماعتهايي از آدمهاي بي فكر و انسانهاي بي عمل، بيكار، بيهوده و كاهل تشكيل مي شود كه با بازي با ثروت و منابع ملي، آنها را به باد مي دهند و سرمايه هاي كشور كه نتيجه محنتها و زحمتهاي بي دريغ و محصول عرقهاي غليظ ملت است صرف خوشگذراني هاي اين طبقه شده, ضايع مي شود. بيكاري زياد مي شود. در طبقات ديني و علمي، كهنوتي و پاپي يا در لباس امام معصوم و مطاع، نظام بي رحمانه انحصار طلبي قرون وسطي به وجود مي آيد. از نتايج و فوائد كار و تلاش، اشتغال و شايستگي فقط چند خاندان بهره مي برند و حقوق مردم پايمال مي شود. طبقه اي به ظهور مي رسدكه جهت امرار معاش خود و براي تربيت و پرورش فرزندان خود، اندك حركتي حتي حركت دادن انگشت را هم لازم و ضروري نمي دانند و بدون ريختن يك قطره عرق از خود، با ثروت حاصله از زحمات طبقه كارگر به عيش و نوش مي پردازند.
الله تعالي راست گفته است:
[يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ]    {التوبة:34}  
ترجمه: اي مومنان! بسياري از علماء و  مشايخ (اهل كتاب) مال مردم را به ناحق مي خورند و از راه خدا باز مي دارند.
اين واقعيت، در اين زمان كاملا آشكار شده است. شيعه ايران و ديگر هم صداهايشان، «لباس تقدسي» را كه در حيات ‌‌‌‌آيت الله الخميني به او پوشانيدند و در تقديس و تعظيمش، جوش و خروشي را كه به نمايش گذاشتند بيرون از حدود مقرركرده شريعت است و مخالف با مزاج دين توحيدي كه با اين وضاحت اعلام مي كند مي باشد:
 [مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللهُ الكِتَابَ وَالحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللهِ وَلَكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ[] وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا المَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُمْ بِالكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ]{آل عمران: 79-80}  
ترجمه: «براى هيچ بشرى سزاوار نيست که خداوند، کتاب آسمانى و حکم و نبوّت به او دهد سپس او به مردم بگويد: «غير از خدا، مرا پرستش کنيد!» بلکه (سزاوار مقام او، اين است که بگويد) مردمى الهى باشيد، آن‏گونه که کتاب خدا را مى‏آموختيد و درس مى‏خوانديد! و نه اينکه به شما دستور دهد که فرشتگان و پيامبران را، پروردگار خود انتخاب کنيد. آيا شما را، پس از آنکه مسلمان شديد، به کفر دعوت مى ‏کند؟!»
روزنامه ها و آژانس هاي خبري بين المللي گزارش دادند كه هنگامي كه خميني در سوم ژوئن 1989 م در شهر تهران وفات يافت نيروهاي امنيتي براي انتقال نعش وي, به بهشت زهرا آمبولانسي را تدارك ديدند. مردم به نعش هجوم آوردند. با اين وضعيت، انتقال ميت به وسيله آمبولانس ناممكن شد. لذا لاش را به وسيله چرخبال به مقبره رسانيدند. جوش و خروش مذهبي مردم در قبرستان، آنچنان بود كه مجمع صدها هزار نفري يكدفعه به طرف لاش هجوم آورده كفن را به تكه هاي متبرك تبديل كرد طوري كه ميت لخت و برهنه شد. مردم به اعلام ها، هشدارها، تير اندازي ها توجهي نكردند. لاش برهنه به پايين افتاد. مسئولين نظام مجبور شدند كار تدفين را به وقتي ديگر ملتوي كنند و بالاخره بعد از ساعتها تأخير توانستند دفنش كنند.
خبر تازه اين است كه حكومت ايران قصد دارد مقبره اي براي او بسازد كه از تمام آثار يادگاري دنيا برتر و بالاتر باشد. نقشه اش، نقشه كعبه مشرفه و مشهد امام علي رضا خواهد بود. مسلم است كه ميليون ها ميليون هزينه در برخواهد داشت. گفته مي شود مانند تاج محل آگره، زيباترين عمارت جهان خواهد شد.
اين همه، مظهر اعتقادي است كه تقدس الوهيت را به امامت داده است و خلعتي از معصوميت و عظمت كه براي انسان روا نباشد به امامت پوشانيده است و او را از مرتبه بشريت و عبديت گذرانده و به منزل و مقام «ما فوق البشر» همانجايي كه تعليمات رسول الله صلی الله علیه و سلم براي هميشه آن را از بين برده بود رسانيده است.
از صحيح ترين روايات، احاديث و سيرت مطهره رسول الله صلی الله علیه و سلم به ثبوت رسيده كه هيچ نوع امتيازي را براي ذات خود نمي پسنديدند و نه اين را كه مردم در مدح و تعريفشان آن چنانكه امتهاي گذشته در حق انبياي خود روا مي داشتند غلو كنند و وجودشان را بلندتر از مرتبه عبديت و رسالت بدانند.
حضرت انس رضی الله عنه مي فرمايد:
«براي ما هيچ چيز محبوبتر از ذات گرامي رسول الله صلی الله علیه و سلم نبود؛ امِا باز هم ما براي ايشان بلند نمي شديم. براي اينكه مي دانستيم كه ايشان دوست ندارند.»[104]
«شخصي، ايشان را با كلمه «يا خير البريه» (افضل ترين فرد در مخلوقات) مورد خطاب قرار دارد. ايشان فرمودند: اين رتبه و مقام از آنِ حضرت ابراهيم u است.»[105]
از حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه روايت است كه رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند:
«لا تطروني كما اطرت النصاري عيسي بن مريم فانما أنا عبد فقولوا عبدالله و رسوله»[106]
«در تعريف من، آن چنانكه نصاري در مديحه سرائي حضرت عيسي بن مريم مبالغه كردند كلمات مبالغه آميز بكار نبريد. من بنده اي بيش نيستم. پس اينطور بگوييد: بنده الله و پيغمبرش.»
رسول الله صلی الله علیه و سلم، براي پيشگيري امت از ابتلاء به غلو و مبالغه اي كه امتهاي پيشين گرفتارش شده بودند حتي المقدور سعي خود را كردند. امتهاي پيشين در تعظيم و تقديس انبياي كرام و پيشوايان ديني، پا را فراتر از مرز اعتدال مي گذاشتند و عيناً همين رفتار را با كساني كه به نظر خودشان، ممتاز در خير و صلاح، يكتا در علم و فضل و مشغول به دعوت الي الله و جهاد في سبيل الله بودند مي كردند. رسول الله صلی الله علیه و سلم در اواخر حيات خويش فرموده بود:
«قاتل الله اليهود و النصاري اتخذوا من قبور انبيائهم مساجد»[107]
خدا هلاك بگرداند يهود و نصاري را كه مقبره هاي انبياي خود را عبادتگاه ساختند.
از حضرت عايشه و ابن عباس (رضي الله عنهما) روايت است كه رسول الله صلی الله علیه و سلم در آخرين ساعات حيات پر بركت خويش چادري بر چهره مبارك خود انداخته بودند اما وقتي احساس تنگي نفس كردندآن را بردا شته در همان حال فرمودند:
لعنه الله علي اليهود و النصاري اتخذوا من قبور انبيائهم مساجد (يحذّرما صنعوا)[108]
لعنت خدا بر يهود و نصاري كه قبرهاي پيغمبران خود را عبادتگاه درست كردند.
(منظور ايشان باز داشتن مسلمين از چيزهايي كه امتهاي گذشته به آن مبتلا شده بودند بود.)
از رسول الله صلی الله علیه و سلم به ثبوت رسيده كه از نوحه خواني و سينه زني بر مردگان جلوگيري مي كردند.[109] اين عمل ايشان، فقط جهت تربيت مسلمين بود تا كه بر عقيده توحيد ثابت قدم بمانند و عبادت فقط از آن خداي واحد باشد؛ عمل، قول و حال, سرشار از اين عقيده باشد. زماني كه ايشان صلی الله علیه و سلم وفات يافتند اثرات تعليمات، نحوه تربيت و تعامل ايشان بيشتر آشكار شد. رسول الله صلی الله علیه و سلم، براي صحابه كرام افضل و محبوبتر از تمام جهانيان بود. محبت ايشان صلی الله علیه و سلم در اعماق دل و جانشان، ريشه دوانيده بود. از جان، مال و فرزندان خود، رسول الله صلی الله علیه و سلم را بيشتر دوست داشتند؛ اما هنگام وفاتشان، هيچكس غلو را آنچنان كه مقام تقديس به تعظيم و محبت بدهد به نمايش نگذاشت؛ از صحابه كرام بشمول حضرت علي ابن ابيطالب و دو فرزند ايشان حضرات حسنين (رضي الله عنهم) نيز اين امر به ثبوت نرسيده است. اين همه احتياط در طرز عمل، فقط به اين خاطر بود كه افراد آن عصر مبارك، عقيده توحيدشان پخته و راسخ بود.
برعكس اين، شيعيان ايران كه رشد فكريشان بر عقيده امامت و معصوميت بوده و در تعظيم رهنمايان خود تا سر حد تقديس پيش رفته اند اينها همه نتيجه عقيده امامت، غلو و افراط گري هاي ايران است كه از عقائد جاهلي زردشتي فارس قديم به ارث برده است.
«اللهم ارنا الحق حقا وارزقنا اتباعه و ارنا الباطل باطلا و ارزقنا اجتنابه.»
«و صلي الله تعالي علي خير خلقه محمد و علي آله و صحبه و اهل بيته و سلم.»

«ترجمه اين كتاب در 12 رمضان سال 1421 هـ ق به فضل و كرم خدا به پايان رسيد»
«لله الحمد اولا و آخرا»



زیرنویسها:

[1]- تحفه العوام مقبول، ص 18، چاپ شيعه جنرل بك ايجنسي لاهور، 1974م
[2] - براي پي بردن به اهميت «امامت» در مذهب شيعه به اين كتب مراجعه فرماييد:
مقدمه الامامه لابي نعيم الاصبهاني بتحقيق الدكتور علي ناصر، طبع المدينه المنوره ص 25، دعائم الاسلام للقاضي نعمان بن محمد التميمي ج 1 ص 2 و ص 14، طبع دارالمعارف مصر كتاب الاصول من الكافي للكليني ج 2 ص 18 طبع تهران 1388 هـ ق كشف الاسرار للخميني معرب ص 121 تا 198، طبع دار عمار، عمان اردن حق اليقين در اصول دين از محمد باقر مجلسي باب پنجم ص 35 تا 50، طبع تهران 1390 هـ ق
[3]-  شرح العقائد للنسفي ص 152 طبع خير كثير كراچي و الفرق بين الفرق للامام عبدالقادر طاهر البغدادي ص 349 و كتب ديگر عقائد.
[4] - تحفه العوام طبع نولكشور ص 5 و 6، علاوه بر دوازده امام، شيعه جناب رسول الله صلی الله علیه و سلم و حضرت فاطمه الزهرا (رضي الله عنها) را هم معصوم مي دانند. به اين چهارده نفر «چهارده معصوم» گفته مي شود. شيعيان، تا امام ششم از اين دوازده امام اتفاق دارند. در تعيين ائمه پس از او در ميان شيعه اختلاف شديدي وجود دارد و به سبب تعيين آنان، فرقه هاي بي شماري در شيعه، پديدار شد. الملل و النحل للشهرستاني 1/361، تحفه اثنا عشريه و غيره.
[5]- ابوالحسن سيدنا علي بن ابيطالب المرتضي (.._ 40 هـ) ابو محمد الحسن بن علي الزكي (3 _ 50 هـ) ابو عبدالله الحسين بن علي الشهيد (4 _ 61 هـ) ابو محمد علي بن الحسين زين العابدين (38 _ 95 هـ) ابو جعفر محند بن علي الباقر (57 _ 114 هـ) ابو عبدالله جعفر بن محمد الصادق (83 _ 148 هـ) ابو ابراهيم موسي بن جعفر الكاظم (128 _ 183 هـ) ابوالحسن علي موسي الرضا (148 _ 202 هـ) ابوجعفر محمد بن علي الجواد التقي (195 _ 220 هـ) ابوالحسن علي ابن محمد الهادي النقي (212 _ 253 هـ) ابو محمد الحسن ابن علي العسكري (232 _ 260 هـ) ابوالقاسم محمد بن الحسن المهدي (256 _260 هـ) الامامت عند الجمهور و الفرق المختلفه للدكتور علي احمد السالوس ص 25.
[6] - حق اليقين عربي لعبدالله بن شبر، المبحث الخامس في ذكر المتاع (علي الصحابه) و فصل في جواب من اعترض علي الاماميه بتعرضهم للصحابه من ص 177 الي 195 والمبحث السابع في بيان الفتن الواقعه بعد النبي و في حقيقه امر الخلافه و في سبب ارتداد اكثر هذه الامت بعد نبيها ص 213 طبع دارالكتاب الاسلامي و حق اليقين فارسي از مولي محمد باقر مجلسي از ص 155 تا 278 طبع انتشارات كتابفروشي اسلاميه تهران و كشف اسرار فارسي از خميني، مخالفتهاي ابوبكر با نص قرآن از ص144 و مخالفت عمر با قرآن خدا از ص 147 و نتيجه سخن ص 150 طبع ايران.
[7]- تفسير قرطبي، تفسير مظهري و غيره.
[8]- الدر المنثور للسيوطي 2/178
[9]- نهج البلاغه ص 107 طبع دارلكتب العربيه مصر با اندكي تغيير
[10]- حق اليقين في معرفه اصول الدين ص 37 طبع كتابفروشي اسلاميه تهران
[11]- فتح الباري: 13/211 طبع لاهور
[12]- راجع تكمله فتح الملهم للشيخ محمد تقي العثماني حفظه الله تعالي ص 183 الي 287 ج 3.
[13]- بخاري، مسلم، ابوداوود، ترمذي، مسند احمد
[14]- علماء و شارحين حديث در تعيين مصداق اين دوازده خليفه قريشي بسيار كلام كرده اند. (الف) نزد برخي از شارحين مراد دوازده خليفه ابتداي اسلام بشمول خلفاي اربعه است. (ب) نزد بعضي دوازده خليفه پس از خلفاي راشدين است. (ج) دوازده خليفه قرب قيامت مراد است. (د) نزد بعضي از ابتداي اسلام تا قيامت دوازده خليفه نامور و عادل مراد است. جهت تفصيل مراجعه شود به: فتح الباري ج 13 ص 211 تا 215 تكمله فتح الملهم ج 3 ص 283 تا 287.
[15]- تاريخ مذهب شيعه، تحفه اثنا عشريه، منهاج السنه لابن تيميه و ديگر كتب در اين موضوع.
[16]- در اينجا نقل آن روايت مشهور كه تقريباً در تمام كتابهاي سيرت، حديث و تفسير آمده بيجا نيست كه يهوديي به سيدنا حضرت عمر فاروق رضی الله عنه گفت: اي امير المومنين در كتاب الله شما چنان آيه اي است كه اگر به ما يهيوديان نازل مي شد روز نزول آن را عيد مي گرفتيم. سيدنا عمر فاروق رضی الله عنه  پرسيد: كدام آيه است؟ آن يهودي اين آيه را خواند ((اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً)) سيدنا عمر فاروق رضی الله عنه  فرمود: من مي دانم كه اين آيه چه روزي و چه جايي نازل شد. روز عرفه روز جمعه در عرفه نازل شد هنگامي كه حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم در ميدان عرفات وقوف كرده بودند. (يعني نزولش در حجه الوداع جمعه بود. روز عرفه بود، ميدان عرفات بود. عيدي بزرگتر از اين چه مي تواند باشد؟) (تفسير قرطبي 6/61 به حواله مسلم شريف، نسائي و ديگر كتب حديث نيز مسلم شريف مترجم طبع قرآن محل كراچي 3/976)
[17]- تفسير ابن كثير 2/13
[18]- روح المعاني 6: 61، نصيحه الشيعه از مولانا احتشام الحسن كاند هلوي ص 547 تا 598.
[19]- تفسير ابن كثير 2: 14
[20]- البدايه و النهايه 5: 214
[21]- تفسير كبير: فخر الدين رازي 11/139
[22]- كشف اسرار خميني ص 164 تا 165، حق اليقين فارسي از مولي محمد باقر مجلسي بحث اثبات امامت علي و حق اليقين عربي از عبدالله شبر ص 139 و غيره.
[23]- مسلم شريف 1/397
[24]- تفسير قرطبي 6/244
[25]- امام رازي تفسير كبير 12/50
[26]- علامه آلوسي تفسير روح المعاني 6/197
[27]- بخاري به حواله مشكوة، مرقات المفاتيح 7: 56 تا 57
[28]- درباره اين صحيفه نيز (صحيفه علي t) شيعيان، حرفهاي عجيب و بي سر و تهي مشهور كرده اند. (مثلاً: قرآن در آن با ترتيب نزولي اصل خود نوشته شده بود) در حاليكه اين صحيفه علي رضی الله عنه  مجموعه اي از احاديث نبوي صلی الله علیه و سلم بود. چنانكه ((الصحيفه الصادق)) عبدالله بن عمرو بن العاص رضی الله عنه ، ((صحيفه جابر)) جابر بن عبدالله رضی الله عنه  ((الصحيفه الصحيحه)) ابوهريره رضی الله عنه ، مجموعه هايي از احاديث نبوي بودند و در حضرت علي رضی الله عنه  فديه، قصاص، حقوق ذميان، ولاء و معاهدات درج شده بود. طبق رأي برخي از محققين، علي رضی الله عنه  در اين صحيفه خويش، دستور مدينه و خطبه حجة الوداع را هم محفوظ نگه داشته بود.
شش جا در صحيح بخاري ذكر صحيفه علي رضی الله عنه  به ميان آمده است و در هر جا وضاحت شده كه اين، مجموعه اي از احاديث نبوي بود. مثلاً الفاظ روايت كتاب الجهاد 1/451 اين است: ما عندنا شئ الا كتاب الله و هذه الصحيفة عن النبي r. يعني پيش ما هيچي نيست جز كتاب الله (قرآن) و صحيفة اي كه از رسول اكرم صلی الله علیه و سلم منقول است. جهت تفصيل مراجعه كنيد. كتابت حديث در عهد رسالت و عهد صحابه از مفتي محمد رفيع عثماني (مد ظله العالي) از ص 77 تا 79 طبع كراچي، مقدمه صحيفه همام بن منبه از جناب دكتر حميد الله ص 40 طبع حيدرآباد دكن.
[29]- صحيح مسلم به حواله مرقات شرح مشكوه 8/112
[30]- ترمذي، نسائي به حواله مرقات شرح مشكوه 7/323
[31]- مثلاً علامه ابن تيميه، ابو داوود سجستاني، ابو حاتم الرازي و غيره، منهاج السنه لابن تيميه 4/86 والصواعق المحرقه لابن حجر هيثمي ص 42
[32]- فتح الباري به شرح صحيح البخاري 7/74
[33]- الصواعق المحرقه لابن حجر الهيثمي ص 42 طبع ملتان
[34]- خطبه حجه الوداع و خطبات كريمه ديگر اين سفر، سيرت ابن كثير، خطبات محمدي قسمت پنجم، حجه الوداع الشيخ محمد زكريا الكاندهلوي (رح)
[35]- قال الاصمعي: لم يولد بغدير خم احد الي ان يحتلم الا ان يتحول منها، و غدير خم موضع بالجحفه، مرقات شرح مشكوه 6/21
[36]- السيره النبويه لابن كثير 4/414 طبع دار احياء التراث العربي، نيز اصح السير و ديگر كتب سيرت و حجه الوداع الشيخ محمد زكريا الكاند هلوي ص 193
[37]- به حواله بخاري و البدايه و النهايه لابن كثير 5/104 جامع ترمذي باب مناقب علي و مسند احمد به روايت عمران بن حصين 4/437، 5/347، 5/350، 5/351، 5/356 و 358 به روايت بريده الاسلمي
[38]- محمد بن اسحاق و بيهقي به نقل از البدايه و النهايه5: 105
[39]- اسناد جيد علي شرط النسائي به حواله بيهقي البدايه و النهايه 5: 105
[40]- البدايه و النهايه: 5/106
[41]- ترمذي به حواله جامع الاصول 8/652
[42]- كتاب المغازي للقوادي 3/1080 طبع موسسه الاعلمي بيروت
[43]- بيجا نخواهد بود اگر در اينجا مقوله معروف امام مشهور اهل سنت ابوحنيفه (رح) تكرار شود: ان تفضل الشيخين و تحب الختنين، يعني همراه با اعتقاد به فضيلت شيخين محبت با دو داماد (عثمان و علي (رضي الله عنهما)) نيز ضروري است.
[44]- البدايه و النهايه 5: 106
[45]- البته از يك روايت بخاري، اشاره اي به طرف سبب اين خطبه، معلوم مي شود: حضرت بريده اسلمي رضی الله عنه  مي فرمايد: حضرت رسول اكرم r، حضرت علي رضی الله عنه  را به طرف خالد بن الوليد رضی الله عنه  فرستاد تا كالا و سامان خمس را بياورد. حضرت بريده مي گويد: من از حضرت علي رضی الله عنه  ناراحت بودم. در همين دوران، او (با كنيز) غسل هم كرد. من به خالد گفتم: اين آدم (حضرت علي t) را نمي بيني كه دارد چكار مي كند؟ بعد ما نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم حاضر شديم. شكايت خود را از حضرت علي رضی الله عنه ، نزد حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم مطرح كردم. ايشان صلی الله علیه و سلم فرمودند: آيا تو با علي كدورت داري؟ من عرض كردم: بله، ايشان صلی الله علیه و سلم فرمودند: با او كدورت نداشته باش. چرا كه حق او در مال خمس، بيشتر از اينها بود.
بخاري شريف، باب بعث علي ابن ابيطالب و خالد بن الوليد الي اليمن قبل الحجه الوداع (بخاري 2/632 طبع نورمحمد كراچي)
[46]- صحيح مسلم مع اكمال المعلم 6/226، صحيح مسلم مترجم طبع قرآن محل 3/521
[47]- جامع الترمذي طبع دارالفكر بيروت 5/296
[48]- ايضاَ: 5/297
[49]- ايضاَ: 5/303
[50]- سنن ابن ماجه به تحقيق فواد عبدالباقي 1/43 طبع دار احياء التراث العربي
[51]- السنن الكبري للنسائي 5/45 طبع دارالكتب العلميه بيروت. و بمثله عن ابي سعيد الخدري مسند احمد بن حنبل 3/17 و ص 126 الي قوله عليه السلام حتي يردا علي الحوض فقط و بدون ذكر غدير خم.
[52]- مسند احمد 4/281 المكتب الاسلامي بيروت
[53]- مسند احمد 4/370 المكتب الاسلامي بيروت
[54]- مسلم شريف، به حواله سابق
[55]- نسائي 5/45، مسند احمد 3/17 و 26
[56]- موطا امام مالك باب النهي عن القول في القدر، مولانا محمد زكريا در بحثي بر سند اين حديث و ديگر روايات مي فرمايد: قال الزرقاوي بلاغه صحيح كما قال ابن عيينه و قد اخرجه ابن عبدالبر من حديث كثير بن عبدالله بن عمرو بن عوف عن ابيه عن جده و قال في التجويد هذا حديث محفوظ مشهور عن النبي صلی الله علیه و سلم عند اهل العلم شهره يكاد يستغني بها عن الاسناد، و قد ذكرناه مسنداً في كتاب التمهيد قلت و ذكر الحديث صاحب المشكوه عن مالك مرسلاً كما في الموطا اوجز المسالك ج 14 ص 100
[57]- قد رواه الحاكم في المستدرك عن ابن عباس و عن ابي هريره و أقره الذهبي باسناده عن ابي هريره راجع المستدرك 1/93 طبع حيدرآباد دكن، 1334 هـ و الجامع الصغير مع شرحه فيض القدير 3/240 و اوجز المسالك 14/100 و حديث الثقلين و فقهه للدكتور علي احمد السالوس ص 9.
[58]- ترمذي، ابو داوود، ابن ماجه به حواله مشكوه المصابيح، مرقاه المفاتيح 1/242
[59]- اشاره به اين آيه قرآن كريم است:
 [لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى المُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آَيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتَابَ وَالحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ] {آل عمران:164}  الله علي المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين.) ترجمه: به تحقيق الله منت نهاد بر مومنين كه رسولي از خودشان را در ميان آنان فرستاد كه آيات قرآن را بر آنها تلاوت مي كند و آنان را تزكيه و تربيت مي كند و به آنان كتاب و حكمت، تعليم مي دهد و بدون ترديد اينان پيش از اين، در گمراهي آشكاري بودند. (آل عمران). از اين آيه، واضح مي گردد كه بعثت رسول الله r، سه مقصد داشت: (1) تلاوت قرآن (2) تزكيه نفس (3) تعليم كتاب و حكمت. مراد از كتاب، قرآن است و مراد از حكمت، سخنان رسول الله صلی الله علیه و سلم ((سنت)) كه بر روي زمين، سرچشمه اي بزرگتر از آن براي حكمت نيست.
[60]- اين مطلب را بايد هميشه، خيلي خوب به خاطر داشت كه اهل بيت، در صحابه كرام داخل هستند. از آنان جدا نيستند. هر جا ذكري از صحابه مي شود بدون شك اهل بيت را نيز شامل مي شود. مثال اين ((خلفاي راشدين))، ((عشره مبشره)) و ((اصحاب بدر)) هستند كه طبقه اي جدا از جماعت صحابه نيستند. در صحابه شامل هستند؛ اما به سبب بعضي از امتيازات خصوصي به ايشان لقب جداگانه اي داده شد. اهل بيت نيز در صحابه شامل هستند اما به سبب امتياز خاصشان، به آنان لقب جداگانه اي داده شده است. البته به آن دسته از اهل بيت كه رسول الله صلی الله علیه و سلم را ديدار نكرده اند،تابعين و تبع تايعين گفته مي شود.
[61]- چنانچه در فقه حنفي، اقوال و افعال عليt، عبدالله بن مسعودt و جعفر صادق و در سلسله هاي تزكيه، مقام، و ديگر اهل بيت از نگاه علماء پوشيده نيست.
[62]- آيه سوره شوري[قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا المَوَدَّةَ فِي القُرْبَى] تفاسير مختلفي دارد كه اينجا جاي بيانش نيست.
[63]- قال ابن العربي: و اما حديث ثقلين فقد قال النبي صلی الله علیه و سلم اذكركم الله في اهل بيتي، و هذا دليل علي انه لا حظ لهم في الامر، و لو كان لهم حظ فيه لما وصي بهم (عارضه الاحوذي بشرح الترمذي 13/175) علامه ابن العربي در شرح ترمذي مي نويسد: فرمان رسول الله صلی الله علیه و سلم در حديث ثقلين (در خطاب به صحابه كرام) ((من درباره اهل بيتم شما را به خدا ترسي وصيت مي كنم)) خود دليلي است بر اينكه اهل بيت سهمي در خلافت ندارند، اگر سهمي در خلافت مي داشتند درباره ايشان به صحابه كرام اين چنين وصيتي نمي نمودند. (عارضه الاحوذي).
[64]- هديه الشيعه از حضرت نانوتوي (رح) ص 487 طبع لاهور
[65]- يعني قرآن را محكم بگيرند. در پرتو سنت به آن عمل كنند و با اهل بيت، با محبت و اكرام رفتار نماييد. جهت تحقيق مفهوم مذكور حديث ثقلين مراجعه كنيد: هدايات الرشيد از مولانا خليل احمد سهارنپوري ص 93 تا 95 مطبوعه دهلي 1306 هـ
[66]- (البقره: 121) شأن نزول اين آيه اگر چه درباره اهل كتاب است اما اين آيه، لفظاً و حكماً عام است. (مفتي محمد رفيع)
[67]- تحفه اثنا عشريه مطبوعه نورمحمد اصح المطابع ليتو پرنتنگ
[68]- سوره احزاب: 34
[69]- تفسير معارف القرآن از محمد ادريس كاند هلوي ج 5 ص 495
[70]- مشكوه المصابيح، باب مناقب اهل بيت النبي صلی الله علیه و سلم (مرقات ج 11 ص 370)
[71]- اكمال اكمال المعلم به شرح صحيح الامام مسلم 6: 226 نيز تفسير مظهري عربي 7/341
[72]- جامع الترمذي به نقل از مشكوه (مرقات 11/407)
[73]- صحيح بخاري، كتاب الادب، باب تبل الرحم ببلالها راجع لشرح الحديث و تعيين لفظ فلان، فتح الباري لابن حجر ج 10 ص 420، 422
[74]- قال الترمذي هذا حديث غريب لا نعرفه الا من حديث جعفر بن سليمان و قال عبدالرحمن المباركفوري في شرح الترمذي فان مداره (اي استدلال الشيعه) علي صحه زياده لفظ بعدي و كونها صحيحه محفوظه قابله للاحتجاج، و الامر ليس كذلك فانها قد تفرد بها جعفر بن سليمان و هو شيعي بل هو غال في التشيع، كان اذا ذكر معاويه شتمه و اذا ذكر عليا قعد يبكي فاذا هو رافضي مثل العمار و اما كونه شيعيا فهو بالاتفاق و الظاهر ان زياده بعدي في هذا الحديث من و هم هذين الشيعين و يويده ان الامام احمد روي في مسنده هذا الحديث من عده طرق ليست محفوظه بل هي مردوده و قال الحافظ ابن تيميه في منهاج السنه: و كذلك قوله هو ولي كل مومن بعدي كذب علي رسول الله صلی الله علیه و سلم بل هو في حياته و بعد مماته ولي كل مومن وليه في المحيا و الممات فالولايه التي هي ضد العداوه لا تخص بزمان و اما الولايه التي هي الاماره فيقال فيها والي كل مومن بعدي كما يقال في صلاه الجنازه اذا اجتمع الولي و الوالي قدم الوالي في قول الاكثر و قيل يقدم الولي، و قول القائل علي ولي كل مومن بعدي كلام يمتنع نسبته الي النبي صلی الله علیه و سلم فانه ان اراد الموالات لم يحتج ان يقول بعدي و ان اراد الاماره كان ينبغي ان يقول و آل علي ولي كل مومن انتهي تحفه الاحوذي به شرح جامع الترمذي ج 4 ص 325، 327 طبع بيروت
[75]- در اين روايت لفظ ((بعد از من)) اضافه يك شيعه غالي است. امام ترمذي (رح) بعد از بيان روايت، اين راوي شيعه را معرفي كرده است. (ترمذي 5/296 طبع دار الفكر بيروت)و نيز امام ابن تيميه (رح) و ديگر تمام شراح حديث اضافه اين لفظ ((بعد از من)) را غلط و تصرف راوي شيعه قرار مي دهند. بنابراين، الفاظ ابتدايي اين روايت با توجه به روايات ديگر درست هم باشد باز هم در اين روايت، اضافه ((بعد از من)) نزد محدثين درست نيست. (به حاشيه عربي گذشته نگاه كنيد كه در آن دلايل نيز مذكور است) بنده به عرض مي رساندم كه اين اضافه درست باشد يا نه اما از اين حديث استدلال شيعه بر عقيده امامت و خلافت بلافصل علي اصلاً به هيچ نحوي درست نيست. چنانكه به خوانندگان ان شاء الله واضح خواهد شد. محمود عفي الله عنه.
[76]- مفردات القرآن راغب ص 555 عربي طبع نورمحمد كراچي
[77]- صحيح بخاري، كتاب الادب، باب تبل الرحم لبلالها ج 10 ص 420
[78]- النهايه في غريب الحديث و الاثر 5: 228 مطبوعه موسسه مطبوعاتي اسماعيليان قم - ايران
[79]- حديث معروف به غير اذن وليها راجع مشكوه المصابيح ص 270 و جمع الفوائد 1/377
[80]- متفق عليه، مشكوه المصابيح ص 551
[81]- مجمع الزوائد و منبع الفوائد 10/178 و قد رواه الطبراني و احمد، مناجات مقبول.
[82]- حديثي در صحيح بخاري هست كه رسول الله صلی الله علیه و سلم رو به زيد بن حارثه رضی الله عنه  فرمودند: ((انت اخونا مولانا)) يعني تو برادر ما و مولاي ما هستي. اينجا هم امكان ندارد كه ترجمه مولي به ((حاكم)) يا ((امام)) كرده شود. بخاري، كتاب الصلح ص 372 و مشكوه ص 293
[83]- صحيح بخاري، به نقل از روح المعاني 21/151
[84]- ابن ماجه.
[85]- نگاه كنيد به حاشيه صفحات پيش
[86]- عذر واضح بود كه اگر مسئله انعقاد بيعت، بيش از اين منتفی مي شد امكان قوي داشت كه امت دچار هرج و مرج شود. در چنين حالاتي نصب في الفور خليفه بر امت واجب مي گردد. (چنانچه قبل از تدفين آقاي خميني، خامنه اي به عنوان رهبر تعيين شد).
[87]- ذكره العلامه ابن حجر الهيثمي الشافعي عن ابي نعيم، في الصواعق المحرقه (ص 48)، و ذكره ايضاً محب الدين الخطيب في حاشيه العواصم من القواصم (ص 168)، ناقل عن الحافظ البيهقي و الحافظ ابن عساكر، و نقله العلامه آلوسي في روح المعاني (6/195)، عن ابي نعيم قلت ذكر الحافظ ابن عساكر في التاريخ الكبير و قال رواه البيهقي من طرق المتعدده في بعضها زياده و في بعضها نقصان و المعني واحد. (التاريخ الكبير طبع روضه الشام 4/166).
[88]- بدين سبب اين سوال پرسيده شد كه برخي از مردم گمان مي كردند كه بسياري از چيزها به حضرت علي رضی الله عنه  گفته شده كه به طور وصيت و راز در سينه اش پنهان بود.
[89]- ديه مسلمانان مقتول (در عوض) چند شتر داده شود و تاوان آن به ورثه اش چگونه پرداخت شود؟
[90]- مسند علي بن ابي طالب رضی الله عنه و مسند الامام احمد بن حنبل

[92]- ماخوذ از كتاب اصول الكافي ص 103 259 و شرح اصول الكافي الكليني (م 328 هـ) 2/229
[93]- كتاب اصول كافي ص: 82 طبع ايران 1281 هـ
[94]- مقدمه ابن خلدون ص: 155 طبع مصر، دار الفكر
[95]- مقدمه ابن خلدون 2/590 تحقيق دكتر عبدالواحد وافي، دار نهضه، مصر للطبع و النشر، الفجاله، القاهره
[96]- الحكومه الاسلاميه ص: 52، مطبوعه مكتبه بزرگ اسلاميه، طهران - ايران
[97] - Thomas patrick Huges, Dictionary of islam, London, 1885 p. 574
[98] - H. A. R. Gibb & j.h KRAONER: SHORTER ENCYCLOPAEDIA OF ISLAM. LITT. 1953. P. 248
[99]- تاريخ الديانه الزردشتيه و نيز كتابهايي در موضوع تاريخ مذاهب ايران قديم.
[100]- منقول از فجر الاسلام ص: 277
[101]- گفته مي شود در جنگ ايران و عراق، امام خميني هم به كساني كه به جبهه جنگ مي رفتند چنين پروانه اي داده اند.
[102]- جهت آگاهي بيشتر مطالعه كتاب مشهور ((جنگ مذهب و علوم تجربي)) از دراپر آمريكايي مفيد خواهد بود.
CONFLICT BETWEEN KELIGION AND SCIENCE. BY DRAPPER
[103]- روزنامه كيهان، شماره: 182، تاريخ 23 جمادي الاولي 1408 هـ
[104]- ترمذي، باب ما جا في كراهيه قيام الرجل للرجل، مسند امام احمد بن حنبل 3/132
[105]- صحيح مسلم، كتاب الفضائل، باب من فضل ابراهيم الخليل r
[106]- صحيح بخاري، كتاب الانبيا
[107]- صحيح بخاري، باب دفن النبي صلی الله علیه و سلم و وفاته.
[108]- صحيح بخاري، باب مرض النبي صلی الله علیه و سلم و وفاته.
[109]- در كتاب الجنائز سنن ابن ماجه أمده: النياحه من امر الجاهليه: نوحه خواني از رسوم جاهليت است.

0 نظرات:

ارسال یک نظر